زندگي شان


زندگي و يا شبه زندگي شان در حد يک چهار پاست. سرشان به آخوري بند است و از آن دلشادند. تن شان در خانه و يا اصطبلي رنگين و يا ساده قرار داد و به آن خشنودند. براي شان کاه و يونجه اي به صور مختلف فراهم است که آن هم از طريق جان کندن، در يوزگي، تقلب و جنايت بدست مي آورند و هم چون جانوران آن را از دست يکديگر مي ربايند. آنها با استفاده از اين نعمت ها مي خزند و مي چرند و مي پرند و توليد مثل مي کنند و نام آن را زندگي مي گذراند. بجان اربابان خود دعا مي کنند که موجبات امن و اسايش آنان را فراهم آورده است. اما اينکه انچه دارند حق آنها و کمال مطلوب است؟ و آيا آنچه که در مسير زندگي با آن مواجه مي شوند حق است يا نه امري است که درباره آن سخني مطرح نيست. کوشش و تلاش شان بسيار ولي حاصل در آمدشان دستخوش غارتهاست و گمان مي کنند زندگي همين است و تابود چنين بود.



[ صفحه 41]



توجهي به اين امر ندارند که سرنوشت انسان بدست خود اوست و خود بايد دنيا و آخرت خويش را آباد کند.