راز طول عمر


برگرفته از كتاب : چشم به راه مهدي



--------------------------------------------------------------------------------



پرسشى كه از دير باز در اين باره مطرح بوده و ذهنها را به خود مشغول داشته استو در اين زمان نيز گاهى رخ مى نمايد، اين است كه راز عمر طولانى آن حضرت چيست ؟ آيا اين امر در راستاى قوانين طبيعى عالم است ، يا جنبه غيبى و اعجازى دارد؟

آيا امكان دارد از نظر ظاهرى ، فردى در اين عالم ، عمرى طولانى را سپرى كند و شاداب و با طراوت باقى بماند؟ اصولا چه مى شد اگر امام زمان عليه السلام در ظرف زمانى ظهورش به دنيا مى آمد و در همان زمان ، سياست خود را به انجام مى رسانيد.

براى رسيدن به پاسخ اين پرسش ، توجه به چند اصل كلى لازم است :

1. طول عمر، از شاخه هاى مساءله عمومى ترى به نام ((حيات )) است .

حقيقت و ماهيت حيات ، هنوز بر بشر مجهول است و شايد بشر، هيچ گاه هم از اين راز سر در نياورد. بشرى كه اين اندازه ناتوان است و موضوع حيات را درست نمى شناسد و از ويژگيهاى آن ، آگاهى كامل و همه جانبه ندارد، چگونه مى خواهد مساءله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به ديه ترديد به آن بنگرد؟

2. اگر پيرى را عارض بر حيات بدانيم و يا آن را قانونى طبيعى بشناسيم كه بر بافت و اندام موجودات زنده ، از درون ، عامل نيستى را نهفته دارد و به مرور زمان ، موجود زنده را خواه ناخواه ، به مرحله فرسودگى و مرگ مى رساند، باز معنايش آن نيست كه اين پديده ، قابل انعطاف پذيرى و در نتيجه تاءخير نباشد. بر همين اساس ، دانش بشرى ، گامهاى مؤ ثرى درباره درمان پيرى برداشته و هنوز هم بر اين مهم پاى مى فشرد و رشته هاى تخصصى براى اين مساءله به وجود آورده است .

در اواخر قرن نوزدهم ، براثر پيشرفتهاى علمى ، اميد به زندگى طولانى تر رونق بيشترى يافت و شايد در آينده نه چندان دور، اين رؤ ياى شيرين به واقعيت بپيوندد .

در مجموع ، دانش بشرى در زمينه عقب انداختن پيرى ، موفقيتهاى چشمگيرى به دست آورده و از رابطه تنگاتنگى بين اسرار تغذيه در مقابله با پيرى و فرسودگى ارائه داده است .

در پرتو آنچه اشارت شد، مى توان گفت : درباره عمر طولانى مهدى موعود عليه السلام هيچ گونه شگفتى باقى نمى ماند و امكان علمى و نظرى آن ، جاى ترديد ندارد او، با دانش خدادادى ، بر اسرار خوراكيها، آگاهى دارد و بعدى ندارد كه با استفاده از روشهاى طبيعى و علمى ، بتواند مدتى دراز در اين دنيا بماند و آثار فرسودگى و پيرى ، در وى پديدار نگردد.

3. اصولا، وجود استثناها در هر امرى ، از جمله امور طبيعى اين عالم ، مساءله ايست روشن و انكار ناپذير. گياهان ، درختان ، جاندارانى كه در دامن طبيعت پرورده مى شوند و از سابقه كهن و زيستى طولانى برخوردارند، كم نيستند. چه استبعادى دارد كه در عالم انسانى هم ، براى نگهدارى يك انسان و حجت خدا، به عنوان ذخيره و پشتوانه اجراى عدالت و نفى و طرد ظلم و ظالمان ، قائل به استثنا شويم و او را موجودى فراتر از عوامل طبيعى و اسباب و علل و ظاهرى بدانيم كه قوانين طبيعت ، در برابرش انعطاف پذيرى دارند و او بر آنها تفوق و برترى . اين امرى است ممكن ، گرچه عادى و معمولى نباشد. به گفته علامه طباطبائى :

((نوع زندگى امام غائب را به طريق خرق عادت (مى توان پذيرفت ). البته خرق عادت ، غير از محال است و از راه علم ، هرگز نمى توان خرق عادت را نفى كرد. زيرا هرگز نمى توان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار مى كنند، تنها همانها هستند كه ما آنها را نديده ايم ، يا نفهميده ايم ، وجود ندارد؛ از اين روى ، ممكن است در فردى و يا افرادى از بشر، اسباب و عواملى به وجود آيد كه عمرى بسيار طولانى ، هزار يا چندين هزار ساله براى ايشان تاءمين نمايد. ))

4. از ديدگاه تاريخى ، معمرين و دراز عمران فراوانى با نام و نشان بوده اند كه هر يك چند برابر افراد معمولى زمان خويش ، زيسته اند. روشن ترين و در عين حال ، مستندترين آن ، حضرت نوح عليه السلام است . قرآن تصريح مى كند كه 950 سال فقط پيامبر بوده است و حتما عمر وى بيش ‍ از اين بوده است . داستان خضر پيامبر نيز، مصداقى ديگر از اين اصل كلى است

با توجه به اين نمونه هاست كه مى توان برخوردارى حجت خدا را از عمرى طولانى پذيرفت و دليل امكان آن را وجود انسانهاى دراز عمر در تاريخ دانست كه تا هزاران سال گفته شده است .

5. از همه اينها گذشته ، اگر از زاويه ايمان به غيب ، به اين پديده بنگريم ، پاسخ همه اعتراضها و اشكالها داده مى شود و نيازى به فلسفه بافى و ارائه شواهد ديگر نيست .

تاءثير گذارى علل و عوامل طبيعى ، به دست خداوند است : (لا مؤ ثر فى الوجود الا الله ).

و اوست كه اگر بخواهد شيشه را در بغل سنگ نگه مى دارد، چگونه از حفاظت وجود نازنين حجت خدا و ذخيره عالم آفرينش ناتوان است .

كريمى كه جهان پاينده دارد

تواند حجتى را زنده دارد

به گفته شيخ طوسى :

((بر اساس آيه شريفه : (( يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب )) هر آنى كه مصلحت در تاءخير، تا زمان ديگر باشد، تداوم عمر آن حضرت ، ضرورت مى يابد و اين امر، تا آخرين زمان لازم ، ادامه دارد و راز و رمز آن ، به دست كسى است كه مفاتيح غيب و ام الكتاب در نزد اوست .))

پروردگارى كه درباره حضرت يونس پيامبر، به هنگامى كه در شكم ماهى قرار داشت ، مى فرمايد:

(( ولو لا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون )) .

پس اگر نه از تسبيح گويان مى بود، تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند.

مى تواند بر اساس قدرت و مشيت مطلقه اش ، مقدمات و عوامل زنده ماندن امام زمان (ع ) را در اين عالم آماده سازد و او را تا روز معين و معلومى نگه دارد. بر اساس اين اصل ، طول عمر امام عصر (ع )، در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. و قانون معجزه ، حاكم بر قوانين طبيعى در اين عالم است و نمونه هاى فراوان دارد:

دريا براى موسى شكافته مى شود

آتش برابر ابراهيم سر دو سلامت مى گردد .

در مورد حضرت عيسى ، كار بر روميان مشتبه مى گردد و مى پندارند كه وى را دستگير كردند كه چنان نبوده است .

پيامبر اسلام (ص ) از ميان حلقه محاصره قريشيان كه ساعتها در كمين او بوده اند، بيرون مى رود .

هر يك از اين موارد و نمونه هاى ديگر، نشانگر تعطيل شدن يكى از قانونهاى طبيعى است كه به قدرت و لطف خداوند رخ داده است . پاسدارى از حجت خدا در مدتى طولانى نيز، از مصاديق همين اصل كلى و باور ايمانى است .

بنابراين طول عمر آن حضرت استبعادى ندارد و با دلايل طبيعى و مادى و غيبى و معنوى قابل پذيرش و اثبات است .

اما اينكه چرا آن حضرت ، در ظرف زمانى ظهور، به دنيا نيامد و ايفاى نقش نكرد.

اولا، در باور ما مسلمانان ، بويژه شيعيان ، زمين ، هيچ گاه خالى از حجت نيست ، چه آشكار و چه پنهان همواره بايد آسياى وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد. اگر امام زمان (ع )، در آن عصر به دنيا نيامده بود و بعد قدم به دنيا مى گذاشت ، در اين فترت ، زمين بى حجت و امام مى ماند و اين با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نيست .

ثانيا، شخصى كه مى خواهد دنيا را متحول سازد و دست به اصلاحى همه جانبه و فراگير بزند، عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اشكال و انواع آن ، برچيند، تمدن بشرى را كه بر اساس زر و زور و تزوير بنا گرديده ويران سازد و تمدنى همه جانبه و بر اساس ارزشهاى الهى و معنوى ايجاد كند، بايد داراى عده و عده فراوان باشد، با ابزار مدرن و پيشرفته آشنا باشد، فراز و فرود تمدنها را بشناسد و بالاخره ، از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بيندوزد، تا بتواند حركتى اساسى و بنيادى را آغاز و رهبرى كند و موانع را از سر راه بشر بردارد.

اين امر ممكن نيست مگر از كسى كه طلوع و غروب تمدنها را ديده و با كوله بارى از تجربه و شناخت به ميدان آمده باشد.

بدين سان ، امام زمان (ع ) در دوران طولانى غيبت ، راههاى ايجاد جامعه صالح را در مقايسه با دنياى فاسد، پايه گذارى مى كند و با آگاهى و اقتدار و در زمانى مناسب به اذن خدا، ظهور مى كند و بر همه تاكتيكها و روشهاى دنيايى بشرى محيط است و راه مقابله با آن را به درستى مى شناسد و اين مساءله ، در دوران طولانى امامت و غيبت ، تا ظهور، براى آن حضرت ، ممكن مى گردد. غيبت و طول عمر، باعث مى شود كه آن رهبر ذخيره شده ، به گونه اى نيكوتر و فراگيرتر رهبرى خويش را آغاز كند.

لازمه انقلابى آن چنان بزرگ و عميق ، موقعيت روحى ويژه اى است كه رهبر مكتبى از آن بايد برخوردار باشد. مقدار توانايى روحى ، بستگى دارد به نشيب و فرازها و دگرگونيهايى كه آن رهبر به خود ديده است . مهدى (ع )، در دل تاريخ فرو رفته و از موقيعت امامت و برترى خويش بر تاريخ پرتو افكنده ، با آزمودگى و تجربه اى كه در اين مدت طولانى كسب كرده است ، توانايى دگرگونى اساسى جهان را نخواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءالله .