عصر زندگي 1


گسترش عدالت در سراسر گيتى و ريشه سوزى بيداد از همه آباديهاى زمين ، در راءس آرمانهاى انقلاب امام مهدى عليه السلام قرار دارد، و از هدفهاى اساسى آن تحول عظيم جهانى است . اين حركت سازنده سرآغاز اقدامات در آن انقلاب است . اين موضوع در احاديثى كه درباره آن امام بزرگ رسيده است همواره بصراحت ياد شده است .

در احاديثى كه درباره قيام مهدى عليه السلام آمده است دعوت به توحيد و مبارزه با شرك و كفر اعتقادى به اندازه ايجاد عدالت و اجراى آن ، مورد تاءكيد قرار نگرفته است . و علت شايد اين است كه با تعاليم گذشته انبيا و تعاليم اسلام و تكامل علم انسانها به ماوراى طبيعت و خداى يكتا ايمان مى آورند و مبانى ماده گرايى و مكاتب غير الهى شكست مى خورد و نوع جامعه هاى انسانى داراى عقيده مذهبى و الهى مى گردند ليكن با اين وصف در آتش ظلم تبعيض ، حقكشى ، استثمار و روابط ناانسانى مى سوزند، و با زندگى فاقد عدالت كه در حقيقت شكنجه و مرگ تدريجى است دست بگريبانند. از اينرو، نياز عمده جامعه بشرى برقرارى عدالت و گسترش ‍ دادگرى است و حاكميت روابط انسانى بر جامعه . انسانها تشنه عدالتند و خواهان آرمان و ايدئولوژى و مكتبى كه اين تشنگى را فرو بنشاند و آتش ‍ بيدادگرى را خاموش كند، و عدالت راستين را در عينيت و عمل - در جامعه حاكم سازد، و گمشده بشريت را براى انسانها به ارمغان آورد، و آرمان توده ها را تحقق بخشد .

بنابراين ، مشكل اصلى و نخستين آن منجى بزرگ انسان ، مشكل خداباورى يا انكار خدا نيست ، مشكل عبادت و پرستش نيست ، مشكل گرايشهاى انحرافى ماده پرستى و الحادى نيست . بلكه مشكل اصلى ، بيداد و ستم جهانسوز و عالمگير است كه بشريت را در كام خود فرو برده و در آتش ‍ خود سوزانده است ، و مذهب و عقيده و آرمان و آزادى و معيشت و همه چيز او را نابود ساخته است ، آتشى كه نخست و در ظاهر به خرمن زيست فيزيكى و زندگى اين دنيايى انسان در طول تاريخ فرو افتاده و آن را يكپارچه نابود كرده است ، و سپس بر اساس ارتباط حتمى و ضرورى ماديت و معنويت حيات معنوى و متافيزيكى او را نيز تباه ساخته است .

ايجاد عدالت ، اقدام اصلى و سرلوحه همه برنامه هاى امام منجى حضرت مهدى عليه السلام است ، چنانكه اين اصل از نخستين هدفها و اصلى ترين برنامه هاى همه پيامبران بوده است ، كه در گذشته تاريخ اجتماعات و مردمان را بدان را خواندند و در راه تحقق آن فداكاريهاى فراوان كردند مى توان گفت بيشترين درگير و مبارزه پيامبران بر سر اجراى عدالت بوده است ، و اصول شرايع آنان از آن جهت دچار موانع مى گشته و با كارشكنيهاى فراوان روبرو مى شده است كه ماهيتى ظلم ستيز و دادگرايانه داشته است . وگرنه صرف اعتقاد به اصول و مبانى دينى بى آنكه در حركت اجتماعى دخالت داشته باشد و با بيداد و ستم درگير شود و برنامه هاى اقتصادى و مالى را كنترل كند و سودطلبان را وادارد تا از برخى منافع و فزونخواهيها دست بردارند، درگير و ستيزى را در پى نخواهد داشت . يكى از خواستگاهها و زمينه هاى اصلى درگيريها و جنگها و برخوردهاى اجتماعى كه سبب مى شده است تا قدرتمندان مالى و سرمايه داران به رويارويى و نبرد برخيزند مقررات محدود كننده منافع اقتصادى و اجتماعى و رعايت عدالت و گردن نهادن به حقها و حقوقها در روابط اجتماعى بوده است . و يكى از مشكلات عمده در كار پذيرش ‍ دعوت پيامبران اين بوده است نه تنها دعوت به عقيده توحيدى و باور معاد و ...

از اينجاست كه منطق مخالف آن پيامبر چنين است :

(( اءصلوتك تاءمرك ان نترك ما يعبد اباؤ نا او اءن نفعل فى اءموالنا ما نشؤ ا ... (3) ))

- ... آيا همين نمازى كه مى خوانى به تو فرمان مى دهد كه ما آنچه را پدرانمان مى پرستيدند رها كنيم يا در اموال خود آنچنان كه دلخواه ماست عمل نكنيم ...

بيم از محدوديت در راههاى در آمد و اجراى عدالت در مسائل مالى ، كافران را به مخالفان بر مى انگيخت . خدايان كاذب و دروغين پدرانشان امر و نهى و تكليفى نداشتند و از پيروان خود اجراى عدالت و دورى از ظلم و تجاوز به حقوق ديگران را نمى خواستند بلكه اين آيين پيامبران بود كه انسانها را مسئول مى شناخت و بار سنگين تكليف و تعهد و حدود و مقررات دقيق فردى و اجتماعى را بر دوششان مى گذارد، و آنان را در قلمرو زندگى محدود مى ساخت و اجراى عدالت را بر آنان واجب مى كرد. از اين رو به آيين پيامبران كه خواسته ها و تكليفهاى الهى بود تن نمى دادند و به معيارها به ضوابط آن گردن نمى نهادند .

قرآن كريم اهداف اصلى دعوت داعيان الهى را چنين ترسيم كرده است :

(( لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس ‍ بالقسط (4) ))

- همانا پيامبران را با نشانه هاى آشكارا برانگيختيم ، و با آنان كتاب و ميزان فرستاديم تا مردمان به قسط و دادگرى برخيزند (و همه چيز بر پايه داد و دادگرى باشد ...)

هدفى اصلى قيام پيامبران - در روابط اجتماعى و انسانى - و ارسال كتابها و شرايع ، قيام مردم به قسط و برپادارى عدالت شمرده شده است .

در آيه ديگرى آمده است :

(( ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى يعظكم تذكرون . (5) ))

خدا به عدالت و نيكوكارى فرمان مى دهد، و به بخشيدن مال به خويشاوندان ، و از كارهاى پليد و ناپسند و ستمكارى نهى مى كند؛ او به شما پند مى دهد تا مگر پند پذيريد .

راغب اصفهانى مى گويند :

(( عدل ، عدالت و معادله واژه هايى است كه معناى مساوات را در بردارد... پس عدل تقسيم مساوى است . و بر اين اصل روايت شده است : (( بالعدل قامت السموات و الارض : بر اصل عدل آسمانها و زمين بر پا شده است )) و اين روشنگر اين معنا است كه اگر ركنى از اركان چهارگانه عالم بيشتر از ركن ديگر يا كمتر از آن بود، جهان منظم نبود... و عدل دو قسم است : 1- عدل مطلق (عدل عقلى ) كه عقل حسن آن را درك مى كند و در هيچ زمانى نسخ نمى شود... چون نيكى كردن به كسى كه نيكى كرده و نيازردن كسى كه از آزار انسان دست بداشته است . 2- عدلى كه در پرتو احكام دين شناخته مى شود (عدل شرعى ) چون اين آيه : (( ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان ...: خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد ... )) عدل مساوات در جزا دادن است : كار نيك باندازه پاداش داده مى شود و كار زشت پاداشى همسان خود دارد. و احسان اينست كه كار نيك به يكى بيشترى پاداش داده شود و كار زشت مجازاتى كمتر از خود داشته باشد ... )) (6)

نيز در تفسير معناى (( قسط )) مى گويد :

(( القسط هوالنصيب بالعدل : دست يافتن به سهم و نصيب از روى عدالت قسط است ))

مؤ لف كتاب : (( مكيال المكارم فى الدعاء للقائم - ع - )) در اين زمينه مى گويد :

(( آنچه از موارد استعمال به دست مى آيد اينست كه مفهوم (( عدل )) از مفهوم (( قسط )) عموميت بيشترى دارد، زيرا كه (( قسط )) در مورد اداى حق ديگران به كار مى رود چون اداى شهادت و قضاوت و وزن و پيمانه كردن و امثال آن ... و به عبارت ديگر (( قسط )) تنها در مواردى استعمال مى شود كه به حق غير مربوط باشد (و (( عدل )) در مورد حق ديگران و حق خود انسان بكار مى رود). پس معناى (( عدل )) موافقت با حق است بطور مطلق (حق خود انسان باشد يا حق ديگران ) و (( قسط )) موافقت با حق مردم است ... )) (7)

امام ، در برابر طبقات آگاه و عالمان و روشنفكرانى كه بخواهند بگونه اى در برابر اجراى عدالت بايستند، مقاومت مى كند و آن كسان را كه با توجيه كلام خدا و تاءويل آيات قرآن كريم ، قصد تضعيف مبانى انقلاب او را دارند درگير مى شود و آنان را از جلو راه انقلاب بر مى دارد .

چنانكه در سخن امام صادق عليه السلام آمده است :

(( ان قائمنا اذا قام اءتى الناس و كلهم يتاءول عليه كتاب الله ... (8) ))

... قائم ما كه قيام كند مردمان همه از كتاب خدا براى او دليل مى آورند و آيه هاى قرآن را تاءويل و توجيه مى كنند ... (9)

بنابراين ، (( عدل )) رعايت دقيق حق و حقوق مردم است و برابرى همه مردم در برخوردارى از حقوق و منافع مشروع و معقول خويش ، چنانكه (( ظلم )) زير پا نهادن حق و حقوق ديگران است و نابرابرى و تبعيض در برخوردارى هر كس از سهم و حق خويش .

(( احسان )) ، پايگاهى متعالى تر دارد، و از فضائل و مكارم اخلاقى و ارزشهاى والاى انسانى است ، كه بالاتر از عدالت است و مرتبه رشد و تكامل آن است .

از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه سخنى روايت شده است بس ‍ عميق و ارزنده :

(( اسماعيل بن مسلم : رجل الى ابى عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام و انا عنده فقال : يا بن رسول الله ! (( ان الله ياءمر باعدل و الاحسان ... )) و قوله : (( اءمر ربى الاتعبدوا الا اياه )) ؟ فقال نعم ! ليس لله فى عباده امر الا العدل و الاحسان ... (10) ))

- اسماعيل بن مسلم مى گويد :

مردى نزد امام صادق عليه السلام آمد و من حاضر بودم گفت : اى فرزند پيامبر (خداوند مى فرمايد : (( ان الله ياءمر بالعدل و الاحسان ... خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد )) و (در آيه ديگرى ) مى فرمايد : (( آمر ربى الا تعبدوا الا اياه ...: خداوند فرمان مى دهد كه جز او را پرستش نكنيد )) ( معناى اين دو آيه كه در ظاهر ناسازگارند چه مى شود؟) امام فرمود: آرى ، خداوند براى مردم دستورى ندارد جز اجراى عدالت و عمل به احسان ...

براى سؤ ال كننده مايه شگفتى شده بود كه در آيه نخستين عدل و احسان ، امر و تكليف عمومى الهى به بندگان به شمار آمده و در آيه دوم عبادت و پرستش خداى امر و تكليف خداوند شمرده شده است ، و اين دو با هم ناسازگار است ، پس چگونه مى شود اين هر دو را پذيرفت .

امام صادق عليه السلام در پاسخ تاءكيد كردند كه بلى خداوند به مردمان امر و تكليفى جز عدل و احسان ندارد . يعنى هر چه را كه فكر كنيد كه تكليف الهى است و يا ممكن است باشد، از چهار رابطه و مقوله بيرون نيست :

1. رابطه انسان با خود

2. رابطه انسان با خدا

3. رابطه انسان با طبيعت

4. رابطه انسان با انسان

هر يك از اين رابطه ها نام و عنوانى ويژه دارد و مقوله خاصى است و داراى قلمرو و اعمالى است مخصوص به خود، ليكن همه و همه در مقوله : (( عدل )) و (( احسان )) گنجانيده شده است بدين شرح :

عبادت و پرستش خالصانه خدا و توجه به موازين ارتباط خلق با خالق ، رعايت اصل (( عدالت )) است در برابر آفريدگار و بخشنده نعمتها زيرا كه عبادت خدا و اطاعت از بخشنده نعمتها مطابق عدل است ، و نيز احسان به خود و نفس است در دستيابى به كمال و سعادت جاويد كه قرب الهى است .

هر كس نسبت به خود تعهدها و مسئوليتهايى دارد، چه اينكه بايد خود را بسازد و در تكامل و رشد خود كوشا باشد. اين تعهدها و تكليفها نسبت به خود (و حق و حقوق هر كس نسبت به خود كه بايد رعايت گردد) و رعايت جانب آنها (( عدل )) است . و كوشش بيشتر از اين براى خودسازى و تكامل مادى و معنوى ، احسان به نفس و خود است .

بهره بردارى درست و باندازه و بدور از اسراف و تباهسازى مواد و منابع طبيعى عمل به قانون (( عدل )) است . رعايت جانب احتياط در حفظ منابع طبيعى و محيط زيست و مصرف كمتر از حد لازم از منابع و همچنين كوشش در رشد و شكوفايى طبيعت و بهبود آن و... احسان است .

تن دادن به حق و حقوق ديگران و دورى از تجاوز به حريم حقوق اجتماعى (( عدل )) است . تعهد پذيرى و احساس مسئوليتى افزون از حد لازم و رعايت جانب احتياط در حقوق كسان در مجموعه روابط اجتماعى ، (( احسان )) و كمال اخلاقى است .

بنابراين ، هر عمل و كارى كه ممكن است از انسان سر بزند و يا لازم باشد كه انجام گيرد از اين قلمروها بيرون نيست ، و اينها همه يا عدل است يا احسان . بر اين اصل مى توان گفت كه همگى اصول شرايع و آيين اديان آسمانى در عدل و احسان خلاصه مى شود. و اين دو، جوهر اصلى همه احكام و تعاليم آسمانى است .

امام سجاد عليه السلام :

(( ابومالك : قال : قلت لعلى بن الحسين عليه السلام اءخبرنى بجميع شرايع الدين ؟ قال : قول الحق ، و الحكم بالعدل ، و الوفاء بالعهد، هذه جميع شرايع الدين (11) ))

ابومالك مى گويد: به امام على بن الحسين عليه السلام گفتم : مرا از مجموعه آيينهاى دين (خدا) آگاه كن . امام فرمود: (همه تعاليم دين ) حقگويى ، داورى طبق عدالت و وفاى به عهد است . همه دين خدا همينهاست . در اين حديث كه تبيين خطوط اصلى اديان و شرايع الهى است ، عدل و حقگويى و پيماندارى مجموعه دين به حساب آمده است .

اسلام اصل عدالت را يك سنت عام و قانون عمومى حاكم بر كائنات و بر جامعه بشرى معرفى كرده است . حتى در احاديث قرآن كريم ، كتاب جاودان الهى و جامع اصول شرايع و اديان به كتاب (( عدل )) و ناطق به عدالت توصيف شده است :

امام على عليه السلام :

(( هو (القرآن ) الناطق بسنة العدل . (12) ))

- قرآن به قانون عدل ناطق است .

امام على عليه السلام :

(( ( القرآن ) رياض العدل و غدرانه ... (13) ))

- قرآن كريم بوستان در بوستان عدل و بركه در بركه عدالت است ...

نقش اصلى اين كتاب كه آخرين كتاب و شريعت است ، تبيين سنت عدل و اصول عدالت اجتماعى است . قرآن كريم بوستان سر سبز و بركه زلال دادگرى در جهان است در صورتى كه نيك شناخته گردد و به موازين آن عمل شود .

پيامبران كه از حقيقت جامعه و انسان و سعادت و نيكبختى او آگاهى كامل داشتند خوب مى دانستند كه همه احكام و آموزشها و برنامه هاى آنان در پرتو بهبود روابط انسانى و امنيت اجتماعى و عدالت اقتصادى و... تحقق مى پذيرد و بدينسان زمينه عينيت يافتن احكام آماده مى گردد. در جامعه عادل و نظام دادگستر، انسان درست تربيت مى شود، و با آسايش و فراغت و امنيت به تكليف تن مى دهد و به مقررات و اصول اجتماعى و حقوق همگان احترام مى گذارد و در پرتو چنين تعهدشناسى و مسئوليت پذيرى است كه به سعادت و خوشبختى دست مى يابد و راه عروج به معنويت و خدا را در پيش مى گيرد در سايه سياه ستم و اجتماع ستم بنياد كه هيچگونه امنيت اجتماعى و عدالت معيشتى نيست و خاطرى آسايش ندارد نمى توان انتظار داشت مردمان وظيفه شناس باشند و از حدود خويش ‍ تجاوز نكنند و به احكام دين عمل كنند، و احكام الهى در ميان آنان زنده باشد و جريان يابد؛ اينها همه در سايه عدل تحقق مى پذيرد دين در سايه عدل زنده است و زنده مى ماند

و اين است كه امام على بن ابيطالب عليه السلام فرموده است :

(( العدل حياة الاحكام (14) ))

- اجراى عدالت سبب زنده بودن و زنده ماندن (عمل شدن به ) احكام دين است .

در چنين جامعه اى اخلاق ، حق شناسى ، و رعايت حدود روابط انسانى جايى ندارد. و اگر بطور جزئى و فردى مقرراتى رعايت مى شود و حقوقى منظور مى گردد، در كل نظام و مجموعه روابط اجتماعى ، حق و تكليف رعايت نمى شود قانون انسانى و عادلانه در اجتماعى عادل بايد پياده شود و همان قانون و برنامه در جامعه ستم بنياد ره ظلم در پيش مى گيرد و در تحكيم پايه هاى بيدادگرى بكار مى رود. بنابراين اصل بايد پايه ها و پايگاههاى اصلى اجتماع و نظام مديريت جامعه كه در همه زوايا و زمينه هاى اجتماع اثر مستقيم دارد و همه بخشهاى جامعه را به سوى جهت گيرى و حركت خويش هدايت مى كند عادلانه باشد تا كل روابط اجتماعى در تمام زمينه ها و بخشهاى حيات گروهى و جمعى رنگ عدالت به خود بگيرد، و حركتى در جهت عدل و داد داشته باشد .

امام صادق عليه السلام حاكميت زمامداران عادل را زمينه و علت اصلى احياى هر حق و عدل ، و مرگ هر ظلم و ستم و فسادى مى شمارد، و دين خدا را در پرتو چنين حاكميتى استوار و پايدار مى داند :

امام صادق عليه السلام :

(( ... ان فى ولاية و الى العدل و ولاته ، احياء كل حق و كل عدل ، و امانة كل ظلم و جور و فساد فلذلك كان الساعى فى تقوية سلطانه ، و المعين له على و لايته ساعيا فى طاعة الله ، مقويا لدينه ... (15) ))

-... و معلوم است كه ولايت والى عادل و واليان او، مايه زنده شدن هر حق و عدالت و مردن هر ستم و جور و تباهى است . بنابراين هر كس در تقويت قدرت و سلطه او بكوشد، و در مديريت دستيار او باشد، در طاعت خدا كوشيده و به تقويت دين خدا پرداخته است ...

امام صادق عليه السلام چنين آموزش مى دهد كه دوستداران آيين خدا و عملى شدن احكام الهى بايد در انديشه بر پادارى حاكميت عادل باشند و او را يارى رسانند، و براى استوارى اركان حكومت او بكوشند تا نه تنها در روابط اقتصادى و اجتماعى با شيوه هاى عادلانه اداره شوند بلكه در راه بندگى خدا و اجراى همه احكام دين نيز توفيق يابند .

امام صادق عليه السلام :

(( فى شرح قوله تعالى : (( اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها )) قال : العدل بعد الجور . (16) ))

امام صادق عليه السلام ، در تفسير اين فرموده خداوند ( در قرآن كريم ): (( بدانيد كه همانا خداوند زمين را پس از مردن زنده خواهد كرد )) فرمود: (اين احياء) عدل پس از جور است .

عدالت زمينه حيات اجتماعى تنها در بخش ويژه اى از جامعه نيست بلكه در همه ابعاد حيات فردى و اجتماعى عامل اصلى حيات و زندگى انسانى اصل عدالت و عدل است . عدل حيات زندگى است و زندگى بى عدالت مرگى است ، كه حيات پنداشته مى شود .

امام كاظم عليه السلام :

(( فى قول الله عزوجل : (( يحيى الارض بعد موتها )) : ليس يحييها بالقطر، ولكن يبعث الله عزوجل رجالا فيحيون العدل فتحيا الارض لاحياء العدل . و لاقامة الحدفيها، انفع فى الارض من القطر اءربعين صباحا (17) . ))

- امام كاظم عليه السلام ، در تفسير اين فرموده خداوند متعال (در قرآن كريم ): (( ( خداوند) زمين را پس از مردن زنده مى كند )) فرمود : (( اين زنده كردن )) به اين نيست كه با باران زمين را زنده كند، بلكه خداوند مردانى را بر مى انگيزد تا اصول عدالت را زنده كنند، پس زمين در پرتو عدل (ديگر بار) زنده مى شود. (بى ترديد) اجراى حد خدا در زمين مفيدتر از چهل روز بارندگى است .

از اين گفتار روشن مى شود كه چرا در تبيين مشخصات دوران ظهور، اين همه بر عدالت تاءكيد شده است . ترديدى نيست كه براى ساختن جامعه توحيدى ، و تشكيل اجتماعى طبق تعاليم وحى ، پايه نخستين و كار مايه اصلى عدالت گسترى است . از اين رو در بيشتر احاديث مربوط به امام موعود عليه السلام ، بر عدل پرورى و ظلم ستيزى آن امام بزرگ تاءكيد شده است ، و سيره و خصلتى كه بطور عموم در احاديث آمده است (18)

دادگرى و دادگسترى است ، و پر كردن جهان از عدل .

آرى ، بر پادارى عدالت بزرگترين رسالت جهانى آن امام است .

عالم دل آگاه مؤ لف كتاب ارزنده : مكيال المكارم فى فوائد الدعاء للقائم ، (19) در اين باره مى گويد :

(( عدل ، آشكارترين صفات نيك آن امام است ، براى همين در دعاى شبهاى رمضان ، (( عدل )) ناميده شده است :

(( اللهم وصل على ولى اءمرك القائم المؤ مل ، و العدل المنتظر : خداوندا به ولى امر خود كه قيام كننده آرمانى و عدل مورد انتظار همه است درود فرست ))

و در حديثى كه در كتاب (( كمال الدين )) و خبر آن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده در توصيف آن امام آماده است : (( اول العدل و آخره ...: امام موعود آغاز عدل و پايان آن است )) منظور كمال دادگرى آن حضرت است . و كمتر حديثى درباره آن امام رسيده است كه از ذكر عدل تهى باشد... اخبار در اين معنا متواتر است ... )) (20)

نمونه هاى بسيار اندكى از اين احاديث را مى آوريم :

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :

(( ... و جعل من صلب الحسين عليه السلام ائمة يقومون باءمرى ... التاسع منهم قائم اهل بيتى ، مهدى امتى اشبه الناس بى فى شمائله و اءقواله و اءفعاله ، يظهر بعد غيبة طويلة و حيرة مضلة فيعلن اءمر الله و يظهر دين الله ... فيملا الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما . (21) ))

-... خداوند از فرزندان حسين امامانى قرار داده است كه امر (راه و روش و آيين ) مرا بر پا مى دارند. نهم آنان قائم خاندان من مهدى امتم مى باشد. او شبيه ترين مردمان است به من در سيما و گفتار و كردار. پس از غيبتى طولانى و سرگردانى و سر درگمى مردم ، ظاهر مى شود آنگاه امر (آيين ) خدا را آشكار مى سازد... پس زمين را از عدل و داد لبريز مى كند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز شده باشد .

امام على عليه السلام :

(( اءصبغ بن نباته : اءتيت اميرالمؤ منين عليه السلام فوجدته متفكرا ينكت فى الارض فقلت : يا اميرالمؤ منين مالى اراك متفكرا... فقال ... ولكن فكرت فى مولود يكون من ظهرى ... هو المهدى يملاها عدلا كما ملئت جورا و ظلما ... (22) ))

اصبغ بن نباته مى گويد :

نزد اميرمؤ منان عليه السلام رفتم ديدم در فكر فرو رفته است و (با انگشت ) بر زمين خط مى كشد. گفتم : اى اميرمؤ منان ! چه شده است كه در فكر فرو رفتيد؟... فرمود: در مولودى مى انديشم كه از نسل من است و او مهدى است كه زمين را از عدل و داد بيآكند پس از آنكه از ستم و بيداد آكنده باشد ...

امام حسين عليه السلام :

(( لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم ، حتى يخرج رجل من ولدى فيملاها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما كذلك سمعت رسول الله يقول . (23) ))

- اگر از دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را دراز گرداند تا مردى از فرزندان من قيام كند، و زمين را از عدل و داد بيآكند، پس از آنكه از ستم و بيداد آكنده باشد. اين چنين از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم .

امام باقر عليه السلام :

(( محمد بن مسلم قال : ساءلت ابا جعفر عليه السلام القائم اذا قام باى سيرة يسير فى الناس ؟ فقال بسيرة ما سار به رسول الله صلى الله عليه و آله حتى يظهر الاسلام قلت : و ما كانت سيرة رسول الله صلى الله عليه و آله ؟ قال : ابطل ما كانت فى الجاهلية و استقبل الناس باعدل و كذلك القائم عليه السلام اذا قام بيطل ما كان فى الهدنة مما كان فى اءيدى الناس و يستقبل بهم العدل (24) ))

محمد بن مسلم مى گويد :

از امام باقر عليه السلام پرسيدم درباره قائم كه هرگاه قيام كند چه روشى در پيش مى گيرد؟ امام فرمود: روش پيامبر را تا اسلام را حاكم سازد گفتم : روش ‍ پيامبر چه بود؟ گفت : آنچه در (نظامها و آيين ) جاهليت بود باطل كرد، و عدالت ميان مردمان حاكم ساخت . و چنين است قائم عليه السلام آنگاه كه قيام كند آنچه را ( از راه و روشها ميان مردم ) در زمان قبل از ظهور رايج بوده است زير پا مى نهد و آيين دادگرى را بر پا مى دارد .

در مقايسه دو دوره از تاريخ تشيع در عين حال كه تحمل رنج و دشواريهاى دوران غيبت و حفظ عقيده و آرمان در زير فشار چكمه حاكميتهاى ستمگر كارى ارزنده و والاست ليكن تحقق عدالت و گسترش اصول دادگرى در عالم هدف و آرمان اصلى است . و همين امر بايد خواسته اصلى عدالتخواهان و شيعيان على و آل على عليه السلام باشد. ويژگى و مشخصه اصلى دوران ظهور يعنى اجراى عدل بايد هدف و مطلوب نهايى باشد .

امام رضا عليه السلام :

(( دعبل بن على الخزاعى يقول : اءنشدت مولاى الرضا عليه السلام ... قصيدتى ... فلما انتهيت الى قولى :



خروج امام لامحالة خارج