لقب القائم


چنانکه همه مي دانند يکي از القاب حضرت مهدي (عليه السلام) «قائم» است در وجه ملقب شدن آن حضرت به اين لقب روايتي نقل شده است که قابل تأمل است، زيرا ظاهر آن دلالت دارد که اين نام گذاري به اين جهت بوده است که آن حضرت بعد از وفات ظهور خواهد کرد در حالي که حدود بيش از هزار روايت راجع به آن حضرت و غيبت و حيات و طول عمر ايشان در دست است که با توجه به آن ها اين خبر قابل اعتماد نيست ولي درباره سند و متن و مضمون آن اگر توضيحاتي داده شود سودمند است؟

شيخ بزرگوار طوسي (رحمه الله) حديث غير معتبري [1] را نقل مي کند که ظاهرش دلالت بر اين دارد که قائم به اين سبب قائم ناميده شده که بعد از وفات قيام خواهد کرد. شيخ درباره اين حديث توضيحاتي داده است ولي ما پيش از آن که وارد بحث در اين باره بشويم لازم مي دانيم که به صورت مختصر، مباني امامت را در تشيع که آيات قرآن مجيد و احاديث و دلايل عقلي آن را اثبات مي نمايد متذکّر شويم، اين مباني عبارتند از:

1 ـ امامت، عهدي است الهي که از سوي خدا افرادي ـ که شايستگي عهده دار شدن آن را داشته باشند ـ براي احراز اين مقام معين و منصوب مي شوند و اين نصب و گزينش الهي بهوسيله پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به مردم اعلام مي شود.

2 ـ مهم ترين شرايط امام عصمت و اعلميت او از همگان است که همه به علم و هدايت و ارشاد او محتاج باشند ولي او از همه بي نياز است همان طور که از «خليل بن احمد» نقل است که درباره امامت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) گفت: «احتياج الکلّ اليه و استغناؤه عن الکلّ دليل علي انّه امام الکلّ». [2] .

3 ـ زمين هرگز بدون حجّت و امام باقي نخواهد ماند و هرکس امام زمان خود را نشناسد و بميرد، به مردن جاهليت مرده است.

4 ـ امامان برحسب نص روايات متواتر از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) دوازده نفرند.

5 ـ آن ها دوازده نفرند و همه از اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) و برحسب دلالت احاديث متواتر ثقلين، در رديف قرآن هستند و هرگز از قرآن جدا نخواهند شد.

6 ـ امامان به غير از نبوت که به پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) ختم شده است همه مناصب ديني و حکومتي را، دارا هستند و همان طور که حضرت علي (عليه السلام) در نهج البلاغه فرموده آن ها «قوّام الله» [3] بر خلق مي باشند. و يا بنابر روايت ديگر، آن ها کشتي نجات امت اند.

«لا يدخل الجنّة الاّ من عرفهم و عرفوه و لا يدخل النّار الاّ من انکرهم و هم سفن النجاة و امان الامّة من الضلال و الاختلاف». [4] .

[«به بهشت داخل نمي شود مگر کسي که آن ها را بشناسد و آن ها او را بشناسند و به آتش داخل نمي شود مگر کسي که آن ها را انکار نمايد و به آن ها کشتي هاي نجات و پناه امت از گمراهي ها و اختلاف هستند».]

7 ـ اسم و اوصاف و ترتيب امامت ائمه (عليهم السلام) از سوي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) مشخص شده است و علاوه بر آن هر امامي امام بعدي را مشخص ساخته است.

اين ها از جمله مباني مهم اعتقاد به اصل امامت است و براي هر مسلمان معتقد به عالمِ غيب و مؤمنِ به خدا و رسالت حضرت خاتم الانبيا (صلي الله عليه وآله وسلم)، ميزان حقّانيت اين مباني، يا با برهان عقلي، يا با آيه قرآني، يا به وسيله حديث قطعي و متواتر است. و اغلب اين مباني از هر سه طريق قابل اثبات است.

بر اين که امامت يک عهد الهي است و خداوند آن را معين مي کند هم به دليل عقلي و هم قرآني و هم به سنّت متواتر، استدلال شده است. علاّمه حلّي در «الفين» هزار دليل بر اين مسأله اقامه کرده است و اساساً اين مسأله ريشه در توحيد دارد و چون اصل توحيد شامل توحيد در حاکميّت و ولايت بر خلق هم مي شود:

«له الحکم و له الامر و هو السلطان و هو الحاکم و هو الولي و هو العالم بمصالح عباده لا امر و لا نهي لأحد دونه».

[«فرمان و دستور از او است، او پادشاه و فرمانروا و ولي امر است، او آگاه به نيازهاي شايسته بندگانش مي باشد و براي کسي جز او امر و نهي نيست».]

در مسأله لزوم عصمت و اعلميّت امام نيز دلايل عقلي و قرآني و روايي زيادي هست از جمله آنهاست اين آيه:

(اَفَمن يَهدي اِلَي الحَقّ اَحَقّ اَن يُتّبَع اَمّن لا يَهدّي اِلاّ اَن يُهدي...). [5] .

[«آيا کسي که هدايت به سوي حق مي کند براي پيروي شايسته تر است يا آن کس که خود هدايت نمي شود مگر هدايتش کنند».]

مرحوم علامه بر مسأله لزوم عصمت نيز، هزار دليل اقامه کرده است.

بر اين اصل که زمين بدون حجّت و امام باقي نخواهد ماند علاوه بر آياتي مثل:

(وَ لِکُلّ قَوم هاد). [6] .

[«و براي هر گروهي هدايت کننده اي است».]

(وَ لَقَد وَصّلنا لَهُم القَولَ). [7] .

[«ما آيات قرآن را يکي پس از ديگري براي آنان آورديم».]

(يَوم نَدعُو کُلّ اُناس بِاِمامِهِم). [8] .

[«ـ به ياد آوريد ـ روزي را که هر گروهي را با پيشوايشان مي خوانيم!».]

اخبار متواتري دلالت دارد که از جمله آن ها است همان خبر معروف «کميل بن زياد» از اميرالمؤمنين (عليه السلام) که در نهج البلاغه و ساير کتاب هاي شيعه زيديه و اماميه و حتي کتاب هاي معتبر اهل سنت مثل «تذکرة الحفّاظ» ذکر شده است از اين جا معلوم مي شود ـ که همه بر اين مطلب اتفاق دارند که زمين هرگز از حجّت خالي نخواهد ماند ـ البته فرق نمي کند حجت ظاهر و آشکار و يا غايب و مستور باشد.

و در «صواعق» و ديگر کتاب هاي اهل سنّت از حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) کلامي نقل کرده اند که در آن به مسأله خالي نبودن زمين از امامي از اهل بيت (عليهم السلام) تصريح شده است.

بر اين اصول حتي در دعاهاي ائمه اهل بيت (عليهم السلام) هم تصريح شده است. در اين باره تنها به قسمتي از دعاي روز عرفه حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) اکتفا مي کنيم، حضرت در آن جا مي فرمايند:

«اللّهم انّک ايّدت دينک في کلّ اوان بامام اقمته علماً لعبادک، و مناراً في بلادک، بعد ان وصلت حبله بحبلک، و جعلته الذريعة الي رضوانک، و افترضت طاعته، و حذّرت معصيته، و امرت بامتثال اوامره، و الانتهاء عند نهيه، و الاّ يتقدّمه متقدم، و لا يتاخّر عنه متاخّر، فهو عصمة اللاّئذين، و کهف المؤمنين و عروة المتمسکين و بهاء العالمين». [9] .

[«بار خدايا! تو دين خود را در هر زمان و روزگاري به وسيله امام و پيشوايي که او را براي ـ گمراهان ـ بندگانت علامت ـ راهنما ـ و در شهرهايت نشانه ـ راه حق ـ برپا داشته اي، تأييد و کمک کرده اي پس از آن که پيمان ـ دوستي ـ آن امام را به پيمان ـ به دوستي ـ خود پيوسته، و او را سبب خوشنودي خويش گردانيده اي، و طاعت و فرمانبري از او را واجب نموده، و از فرمان نبردن از او ترسانيده اي، و به فرمان بري فرمان هايش، و باز ايستادن از نهي و بازداشتن او، و به اين که کسي از او پيشي نگيرد و از او واپس نماند فرمان داده اي، پس او است نگه دار پناهندگان و پناه اهل ايمان و دستاويز چنگ زدگان، و جمال و نيکويي جهانيان».]

هر کس در اين بخش از دعا دقّت کند هم ديدگاه شيعه اماميّه را درباره اصل امامت مي شناسد و هم مي فهمد که اين منزلت و شؤون از اول براي ائمه (عليهم السلام) ثابت بوده و کسي چيزي برآن اضافه ننموده است.

اما اين مسأله که «هرکس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، مثل مردن جاهليّت مرده است» اين هم يک اصلي است که احاديث معتبري به آن تصريح دارند، احاديث متواتر ثقلين و سفينه و امان، همه به اين مطلب دلالت دارند.

و بر اين مطلب ـ که امامان دوازده نفرند و همه از اهل بيت پيامبرند و يازده نفر آن ها از نسل علي و فاطمه (عليهما السلام) مي باشند که اول آن ها اميرالمؤمنين (عليه السلام) است و پس از او امام حسن مجتبي (عليه السلام) و پس از او سيّدالشّهدا امام حسين (عليه السلام) و بعد از او نه نفر از فرزندان او که نهم از آن ها که دوازدهمين امام است حضرت مهدي (عليه السلام) است ـ در احاديث متواتري تصريح شده است.

بنابر اين چون اين اصول با ادله محکمي ثابت شده اند لذا بزرگاني چون شيخ طوسي، شيخ مفيد، ابن بابويه، علاّمه مجلسي (قدس سرهم) در مقابل هر کسي که پيش از اين بزرگان يا بعد از آن ها در اين باره سخني بر خلاف گفته يا حديث نادر و غير مقبولي را مورد توجه قرار داده است به اين اصول تمسک جسته، حرف وي را ردّ کرده اند، چون سند دليل هاي اين اصول به حدي معتبر است که حتي مي توان ادعا کرد که بعد از اصل توحيد و نبوت هيچ اصلي به اين اندازه قابل اعتماد نيست.

با اين همه، هيچ عالم شيعي معتقد نشده است که قيام قائم بعد از مرگ وي تحقق خواهد يافت. و هر کس هم در اين زمينه به احتمالات بي اساس معترض شده است با توجه به مطالب گفته شده چون آن ها کاملا بر خلاف واقعيت هاي علمي هستند، لذا نبايد به آن ها اعتنا شود چون ارزش علمي ندارند.

بعد از اين مقدمه و بيان اين نکته حيات حضرت و غيبت طولاني ايشان بر اساس اين اصول، ثابت شده است، ديگر جايي براي اين روايت که مي گويد قائم (عليه السلام) بعد از رحلت قيام خواهد کرد نمي ماند، زيرا اين حرف موجب انقطاع رشته امامت و خالي ماندن زمين از وجود امام معصوم و ردّ اخبار بسياري که دلالت بر عمر و غيبت طولاني آن حضرت دارد، خواهد شد.

گذشته از همه اين ايرادها خبر مذکور از نظر سند غير معتبر است و کسي از علما و فقها حتي در يک مسئله فرعي به مانند اين خبر استناد ننموده است. زيرا يکي از روايت کنندگان آن «موسي بن سعدان حناط» است که علماي علم رجال او را تضعيف کرده، خبرش را بي اعتبار مي دانند. او اين خبر را از عبدالله بن قاسم روايت کرده است که او را «البطل الکذّاب» ـ پهلوان بسيار دروغ گو ـ لقب داده اند. او هم از ابو سعيد خراساني روايت کرده است که اگر وجود او را مجهول نشماريم برحسب مصادر رجالي، حال او ـ که راست گو يا دروغ گو است ـ روشن نيست.

حال ملاحظه کنيد در برابر آن مباني محکم و صدها حديث معتبر چگونه مي توان به اين خبر ـ که راوي اش قهرمان دروغ پردازي است ـ اعتماد کرد و بر طبق آن نظر داد.

امّا وجه به کار بردن لقب قائم براي امام عصر (عليه السلام):

قائم يعني قيام کننده. زيرا حضرت در برابر اوضاع سياسي و انحرافات ديني و اجتماعي قيام خواهد کرد و عالم را بعد از آن که از ظلم و جور پر شده از عدل و داد پر خواهد نمود. به علاوه از آن لقب مسأله قيام به شمشير و مبارزه مسلحانه نيز استفاده مي شود.

با اين حال چون قيام مراتب ضعيف و قوي دارد، از اخبار استفاده مي شود که همه امامان قائم به امر بوده اند و بر همه آن ها به مناسبت مواضعي که داشته اند به کار بردن اين لقب صحيح و به جا است ولي چون قيام حضرت مهدي (عليه السلام) يک قيام جهاني است که همه اوضاع و احوال اجتماعي و فردي و سياسي و اقتصادي بشر را فرا مي گيرد و وعده هاي خدا به انبيا و وعده هاي انبيا به مردم را تحقق مي بخشد اين لقب به طور مطلق در حقّ آن حضرت به کار مي رود و لذا هر کجا «قائم» بگويند و قرينه اي بر اراده شخص ديگر از امامان نباشد، از آن، حضرت مهدي (عليه السلام) فهميده مي شود.

در حديثي که شيخ صدوق (رحمه الله) در کتاب کمال الدّين از حضرت امام محمّد تقي (عليه السلام) ـ امام نهم ـ روايت کرده است آمده است که:

«انّ الامام بعدي ابني علي... امام بعد از من پسرم علي ـ حضرت علي النقي (عليه السلام) ـ است که امر او امر من، سخن او سخن من و پيروي از او پيروي از من است و امامت بعد از او در پسرش حسن ـ امام حسن عسکري (عليه السلام) ـ قرار داده شده است. امر او امر پدرش و گفته او گفته پدرش و اطاعت از او اطاعت از پدرش مي باشد.

راوي مي گويد: بعد حضرت ساکت شدند.

من عرض کردم: اي فرزند رسول خدا، پس امام بعد از حسن (عليه السلام) کيست؟

حضرت نخست تا حد زيادي گريه کردند و سپس فرمودند: پس از حسن پسر او «القائم بالحق المنتظر» است.

گفتم: اي پسر پيامبر، براي چه آن حضرت «قائم» ناميده شده است؟

حضرت فرمودند: براي اين که او بعد از آن که نام و يادش به فراموشي سپرده شود و بيشتر معتقدين به امامت وي از عقيده خود برگردند قيام خواهد کرد.

گفتم: براي چه منتظَر ناميده شده است؟

فرمود: چون براي او غيبتي است که مدّت آن بسيار طولاني است، به گونه اي که خروج و ظهور او را مؤمنان واقعي انتظار مي کشند، ولي اهل شک و ريب انکار مي نمايند و نفي کنندگان به او استهزاء مي کنند و کساني که وقت براي آن معيّن مي کنند فراوان مي گردند و عجله کنندگان در آن غيبت، هلاک مي شوند ولي مسلمين ـ اهل تسليم ـ نجات مي يابند». [10] .

علاّمه مجلسي (رحمه الله) فرموده اند: مقصود از مردن، که در آن روايت ضعيف آمده بود اين است که آن حضرت پس از به فراموشي سپرده شدن نام و يادش قيام خواهد کرد.

و شيخ مفيد در ارشاد روايتي را از حضرت صادق (عليه السلام) نقل مي کند که در آن مي فرمايد: «سمّي القائم لقيامه بالحق؛ [11] قائم ناميده شده است به خاطر اين که قيام به حق خواهد نمود».

و از بعضي اخبار وجه ديگري که استفاده مي شود اين است که آن حضرت به اين لقب از جانب خدا ملقّب شده چون در عوالم قبل از اين عالم، آن حضرت قائم بودند و نماز مي خواندند.

درباره نام گذاري آن حضرت به لقب «المهدي» نيز وجوه مناسبي ذکر شده است و البته چنان نيست که «القائم» عنوان اصلي و «المهدي» عنوان فرعي باشد. هر دو لقب است و نام گذاري با هر کدام از آن ها علتي جداگانه دارد. بلکه مي توان گفت چون مفهوم مهدي «من هداه الله» است يعني کسي که خدا او را هدايت کرده است، به حسب رتبه بايد کسي قائم باشد که خدا او را هدايت کرده باشد.

يعني قائم بايد «من هداه الله» باشد امّا لازم نيست که هميشه «من هداه الله» قائم باشد. اما اعمال و اصلاحات و حرکت و قيام و نهضتي که از مهدي (عليه السلام) صادر مي شود مثل تشکيل حکومت جهاني متوقف بر قيام و فعليّت يافتن لقب قائم است.

اين القاب به اصلي و فرعي تقسيم نمي شوند و همه از زبان مبارک پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و ائمه طاهرين (عليهم السلام) شنيده شده اند و قديم و جديد هم ندارند. و هر يک مفهوم خاص خودرا دارد و هر کدام با توجه به جنبه خاصي به کار رفته اند، در عبارات گاهي همه اين القاب با هم ذکر مي شوند و گاهي يکي و زماني هم يک لقب بر لقب ديگر مقدم ذکر مي شود.

در هر حال اطلاق اين القاب بر اساس اوصاف ذاتي و فعلي است که آن حضرت داراي همه آن ها است.


پاورقي

[1] غيبت طوسي، ص 282.

[2] معجم رجال الحديث ج 7، ص 76 و تنقيح المقال ج 1، ص 403.

[3] نهج البلاغه، صبحي الصالح، خ 152، قسمت 7.

[4] بحارالانوار، ج 6، ص 233.

[5] سوره يونس (10)، آيه 35.

[6] سوره رعد (13)، آيه 7.

[7] سوره قصص (28)، آيه 51.

[8] سوره اسراء (17)، آيه 71.

[9] صحيفه سجّاديه، فرازي از دعاي 47.

[10] کمال الدين، ج 2 ص 378، ب 36، ح 3. در کتاب معاني الاخبار نيز حديثي مشابه اين وجود دارد.

[11] ارشاد شيخ مفيد، ص 364، فصل في سيرته (عليه السلام).