ديدار با امام زمان


بنا به تقاضاي مولف عظيم الشان و بزرگوار کتاب مسجد جمکران، تجليگاه صاحب الزمان (عج)، يک تشرفي که در جمکران رخ داده است به رشته تحرير در مي آورم.

قبل از بيان واقعه تشرف به خدمت ولي زمان و قطب عالم امکان و لنگر زمين و زمان آية الله الکبري و حجه الله العظمي حضرت حجه بن الحسن عجل الله تعالي فرجه الشريف، خوب است که مقداري درباره



[ صفحه 83]



کسي که تشرف حاصل نموده است بحث شود.

شخصي که تشرف حاصل نمود، جواني است در حدود سي و دو ساله از محصلين حوزه عليمه قم، اين جوان عزيز بسيار متقي و پارسا و با احتياط بود، در سال 1369 با وي ملاقاتي به عمل آمد و از نزديک تا اندازه اي او را شناختم، نام شريفش شيخ محمد و فاميلي او کمال فر بود، از اهل يزد و لهجه يزدي سخن مي گفت،

اين جوان به قدري احتياط کار بود، در عين بي بضاعتي و تنگدستي به هيچ وجه حاضر نمي شد که از سهم مبارک امام عليه السلام تصرف نمايد، در هفته دو روز پنجشنبه و جمعه را کار مي کرد (گچکاري) و با مزد اين دو روز مابقي روزها را مشغول به تحصيل شده و امرار معاش مي نمود، عيالوار هم بود، خيلي به سختي زندگي مي کرد، در خانه اجاره اي سکونت داشت، صاحبخانه به او زياد زور مي گفت، گاهي در فصل زمستان به او مي گفت بايد خانه را خالي کني، گاهي مي گفت شما آبريزي داري، گاهي مي گفت: چرا دو تا فرزند داري و امثال اينگونه زورگوئي ها.

در اولين ملاقاتي که با او داشتم، چنين اظهار داشت که در مدت چند سال پيش در قم به خدمت يکي از اولياء خدا رسيدم و با جان و دل حاضر شدم که خريدهاي خانه اش را انجام دهم، از قبيل خريد نان و گوشت و چيزهاي ديگر، به اميد اينکه او دستوري به من بدهد تا به وسيله آن به خدمت آقا امام زمان روحي له الفداء نائل شوم.

پس از گذشت سالياني چند، دستور که نداد به جاي خود، از وي تخلفي سر زد که باعث تنفر اينجانب گرديد و بطور کلي او را ترک نمودم، ولي باز در جستجوي شخصي بودم که از او دستوري بگيرم، يکسال هم به اين طور گذشت تا اينکه مبتلا به درد گوش شديد شدم، به دکترهاي



[ صفحه 84]



متخصص قم مراجعه نمودم، اثر بخش نشد، شخصي به من گفت: طبيبي است گياهي در قم، خيابان نيروگاه، نرسيده به ميدان توحيد به نام علي آقا حيکم زاده، او با داروهاي گياهي شما را درمان خواهد کرد، به وي مراجعه نمودم، با داروهاي گياهي درد گوشم به طور کلي مرتفع گرديده، سالم شدم، به همين وسيله با آقاي حکيم زاده مراوده ما زياد شد، و از دوستان صميمي همديگر شديم، يک روز به او گفتم: آيا شخصي را مي تواني به من معرفي کني تا به وسيله او دستوري گرفته به خدمت آقا ولي عصر (عج) مشرف شوم؟ آقاي حکيم زاده شما را به من معرفي نمود (يعني اينجانب سيد محمد مهدي لنگرودي را معرفي نمود). اکنون از شما تقاضا مي شود دستوري بدهيد که به خدمت آقايم امام زمان روحي له الفداء مشرف شوم.

اينجانب دستوري چهل روزه به او دادم و توصيه نمودم که اين دستور بايد در مکاني شريف و مقدس مانند مسجد جمکران انجام شود.

وي چهل روز به مسجد جمکران رفت، پس از اعمال مسجد، به دستور اينجانب عمل نمود، روز چهل و يکم به نزد اينجانب آمده، با روئي باز و خوشحال و بشاش، و اظهار داشت که تشرف حاصل نموده است، از وي خواستم که اصل جريان واقعه را برايم تعريف نمايد، از بيان واقعه خودداري مي نمود.

به او گفتم: رسيدن به خدمت مولي الکونين امام العصر و الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف از نعمتهاي بزرگ الهي است و خدا در قرآن مجيدش ‍ مي فرمايد: و اما بنعمه ربک فحدث. وي همين که اين مطلب را از من شنيد فورا اصل جريان واقعه را برايم نقل نمود:



[ صفحه 85]