در انتظار ظهور


شب تا سحر شب چشمم

در اشک ملتهبم گم

گم کرده جادهي شب را

با گريه پاي تبسم



آواز پنجرههايم

سوز ملايم صبر است

تنها مسافر اشکم

در رقص کند ترنم



اميدهاي دروغين

در کوچه کوچه ي اين شهر

رنگ سکوت گرفتند

رنگ سياه توهم



هان اي فسون مرکب

خود چشم آينهها باش

آيينه هاي خياليست

افسانه سازي مردم



ابري نمانده و آبي

کردم دوباره چو هر شب

در انتظار حضورت

با خاک کعبه تيمم



شايد صداي اذاني

از سوي کعبه ميآيد

شايد دوباره خدا با

انسان نموده تکلم



آغاز اسم بهاري

در آسمان و زمينم

گاهي چو خوشهي پروين

گاهي چو ساقهي گندم



همزاد رسم يقيني

وقتي ميان شب و روز

اميد از تو نوشتن

آرامش است و تلاطم


 




سيد هاني رضوي