كوچه ها را همه گشتم پي تو اي موعود


بين اين مردمِ سـردرگمِ سرماخورده

دلم از سردي رفتار خودم جا خورده



هرم ِگرم نفسم يخ زده است از بس که،

شانه ام خورده بر اين مردمِ سرما خورده



مي روم گريه کنم غربـت پر ابرم را

در دل سنگيِ خود، اين دل تيپا خورده



و غرور شب اين شهر نخواهد فهميد،

تا ابد قرعـه به نام شب يلدا خورده



کوچه ها را همه گشتم پي تو اي موعود!

کو؟ کدامين درِ لب تشنه شما را خورده ؟!



بر تهي دستي بي حد و حسابم بنگر

دست کوتاه من از دست تو منها خورده


 



بر گرفته از آثار ارسالي به جشنواره طوبي