مسير




من از قبيله ي شبنم ولي تو روشني تبار

ببين چه ساده روز را ، نشسته ام به انتظار



چه فصل سرد و ساکتي ، پناه بر تو اي بزرگ !

چرا نمي رسم به تو ، چرا نمي شود بهار ؟



غمت به روي شانه ام ، دوباره گريه مي کند

بيا و تسليت بگو به شانه هاي سوگوار



از اين سکوت خسته ام بيا صدا بزن مرا

و مرهمي به روي زخم هاي کهنه ام گذار



به آسمان نمي رسم ، به حجم سبز خانه ات

دلم به انتظار تو ، تو بر ستاره ها سوار !



 




احد ده بزرگي