موسم انگور


اي سرمه کش چشم تر ناز پري ها

تا چند بخوانيم تو را در سحري ها



تا چند بخوانيم که از پاي نمانند

بي صف شدگان خون جگران دور و بري ها



هي روز شمرديم ، شمرديم به انگشت

بي شکوه در اين بي کسي و در بدري ها



زيباست که در موسم انگور بيايي

با ما بدهي با ده اي از خون جگري ها



تاول زده غضروف دو زانوي صبورم

در هروله ي تازه به دنبال پري ها



آوازه اش افتاد به اين شهر مي آيي

ديدند تو را مردم صحرا ، کپري ها



باشد تو بيايي ، نفسي تازه بگيرم

تا باد چنين باد از اين خوش خبري ها


طيبه ثابت