هنوز هم





چقدر از تو دل عاشقم ترانه بخواند

و تکه تکه من را به پاي تو ، بتکاند



چقدر چک چک چشم مرا چکاوک کوچک

کنار چادر کوچ چکامه ها بچکاند



مگر نه که شب جمعه قرار بود بيايي

چقدر عاشق تو پاي آن قرار بماند



و تا کي اين نفس خسته در مسير دو دستم

به سمت سوت تو با فوت قاصدک بپراند



بجاي تمبر يه تا بوسه پشت نامه نوشتم

بگو که نامه رسان نماه مرا برساند



بگو که دختر همسايه دور رقص بگيرد

بگو که روسي اش را کنارتر بکشاند



نگاه کن غزلم بوي عصر جمعه گرفته

نگاه کن دل من بي تو پوست مي ترکاند



شکست آينه ، تبعيد آب ، مرگ زمين و

دو نقطه سايه مردي که بايد اوبتواند



هنوز هم که هنوز است منتظر که بيايي

هنوز هم که هنوز است بي تو مي گذراند

محمد مرادي