چه ناگهان ، چه ناگاه


تو صد مدينه داغي ، تو صد بقيع ، دردي

يتيم مي شود خاک ، اگر که بر نگردي



تمام شب نيفتاد ، صداي گريه باد

چه بادهاي زردي ! چه کوچه هاي سردي !



دو قريه آن طرف تر ، بپيچ سمت لبخند

شکوفه مي فروشد ، بهار دوره گردي



کسي مي آيد از راه ، چه ناگهان ! چه ناگاه !

خداي من ، چه روزي ! خداي من ، چه مردي !



از آسمان چارم ، مسيح ، بازگشته ست

زمين ولي چه تنهاست ! مگر تو باز گردي ...


 



عليرضا قزوه