خطاب به حضرت ولي عصر (عج)



براي فلسطين مظلوم


 




به افق چشم دوخته ايم,

بر خط افق

که امتداد غبارين سم ضربه هاي اسب تو

را به ارمغان مي آرد

تو مي آيي و در فلسطين

جاي تمام مردابها

, دريا مي کاري

. تو مي آيي و جاي هر کوير,

يک اقيانوس مي نشاني.

تو ناگهان فرا مي رسي

و طوفان سرباز تو مي شود.

و آسمان در مقابلت

دست به سينه مي ايستد.

آفتاب از شانه هاي تو خواهد روييد.

تو به قلقيليا مي روي ,

از نابلس مي گذري

و به غزه سر مي کشي,

و الخليل

آرامشش را با تو باز مي يابد.

تو با خورشيدهايت مي آيي.

مي آيي تا فلسطين

زخمهايش را فراموش کند.

چه شقايقهايي که در انتظار تو پژمردند

چه باغهايي که در انتظار تو مردند



کي ذوالفقار را از نيام بر مي کشي ؟

فلسطين

با زخمي در گلو و خشمي در نگاه

به تو اميد بسته است.

دستهايت را نازل کن

کودکان فلسطين

در فرصت منتشر طوفانها به دنيا آمده اند

و در رگهاشان خون اقيانوس هاست.

فلسطين در نسيم تبسم تو مي شکوفد.

فلسطين در بهار تو مي شکوفد

مي آيي و قرص خورشيد را

بين تمام يتيمان نور

تقسيم مي کني

روز آمدنت

هر قطعه ي ابر ,

يال اسباني وحشي مي شود در دستهاي سواران پيشاپيشت

اي فرصت فرداي طوفانهاي مقابل!

طاقت فلسطين طاق شده است

خورشيد چشمهايت را نازل کن!