سلاح حضرت مهدي


در هنگام ظهور و قيام حضرت مهدي عليه السلام ، تمام قدرت ها مقهور و مغلوب قدرت بي پايان حضرت مهدي عليه السلام شده، بسان علف هاي هرز از روي زمين برداشته مي شوند تا زمينه رشد و کمال انسان ها، به صورت کامل فراهم آيد و زمين پر از عدل و داد گردد.

اما سؤال اين است که نحوه اين پيروزي به چه صورت است و اساساً حضرت مهدي عليه السلام با چه ابزاري در اين قيام بر آن قدرت ها فائق خواهد آمد؟ در روايات کمتر سخن روشني در اين باره به چشم مي خورد و تنها سلاح مورد اشاره در کلام معصومين عليهم السلام براي آن حضرت هنگام قيام، «سيف» (شمشير) ذکر شده است. [1] حال آيا اين شمشير حمل بر معناي حقيقي مي شود يا معناي کنايي؛ خود باعث پديد آمدن اقوال متعددي شده است:

1. عده اي بر اين باورند که استعمال کلمه «شمشير» در معناي حقيقي است و مصداق آن، همان شمشير ابزار جنگي خاصّ است. البته اين گروه درباره غالب شدن حضرت با اين سلاح بر دشمنان، توجيهات متفاوتي دارند!

1-1. برخي مي گويند: اگرچه حضرت با شمشير قيام مي کند؛ ولي خداوند در آن شمشير قدرت و اعجازي نهفته که تمامي سلاح هاي موجود را مقهور نيروي خود مي سازد. [2] .

1-2. دسته ديگر مي گويند: خداوند در عصر ظهور تمامي تسليحات پيشرفته را از کار انداخته، مردم به ناگزير در جنگ از همان سلاح هاي ابتدايي (يعني شمشير و مانند آن) استفاده مي کنند و بنابراين حضرت مهدي عليه السلام با همان شمشير مي جنگد.

1-3. به رغم آنکه تمامي تسليحات در اختيار حضرت قرار مي گيرد؛ ولي از آنجايي که استفاده از آنها به ناگزير ظالمانه نيز خواهد بود؛ حضرت تنها از سلاح شمشير بهره خواهد برد.

1-4. برخي ديگر گفته اند: به سبب جنگ هاي خونين فراواني که در آستانه ظهور به وقوع مي پيوندد، تمامي سلاح هاي پيشرفته از بين خواهد رفت و از آن پس در جنگ تنها از ابزارهاي ساده استفاده مي شود.

يکي از دليل هاي اين جمع اين است که روايات فراواني مي گويد: «شمشير آن حضرت همان شمشير پيامبر است» و وقتي چنين شد نمادين بودن آن مشکل خواهد بود. [3] .

البته هر کدام از اينها به دسته اي از روايات استشهاد مي کنند و عمدتاً دليل اين گروه اين است که علّت استفاده از سلاح هاي ساده همچون شمشير - بر خلاف بهره گيري از سلاح هاي پيشرفته - عادلانه بودن مبارزه با آن است.

2. دسته اي ديگر بر اين اعتقادند که شمشير در اين روايات، کنايه از قدرت و نيروي نظامي است. اين گروه شواهد متعددي بر اين ادعا از ادبيات محاوره اي ذکر مي کنند؛ ولي آنچه ايشان را به اين قول وادار کرده، پيشرفت روز افزون تجهيزات نظامي و فن آوري دفاعي است. از آنجايي که صاحبان اين قول نتوانسته اند بين شمشير و سلاح هاي فوق پيشرفته، نسبتي بر قرار کنند، به چنين توجيهي دست زده اند.

آنان شمشير را نماد قدرت دانسته، مي گويند: هر ابزاري که قدرت حضرت را به نمايش بگذارد، مي تواند مورد استفاده قرار گيرد.

3. با توجه به تکامل خارق العاده علم در آن زمان، ممکن است سلاح هايي فراهم آيد که هرگز در تصور انسان هاي امروز قابل درک نباشد. بنابراين آن به اهلش واگذاشته شده است.

بررسي روايات

روايات مربوط به سلاح حضرت مهدي عليه السلام را مي توان به موارد ذيل دسته بندي کرد:

1. رواياتي مي گويد: شمشيري که نزد حضرت مهدي عليه السلام است، نزديکي زمان قيام، با قدرت الهي به سخن در آمده، حضرت را از وقت ظهور آگاه مي سازد. [4] .

بديهي است اين دسته از روايات، هرگز قابل تأويل بر قدرت حضرت نيست؛ چرا که ظهور در اين معنا دارد که آن شمشير چنين مي کند.

2. روايات فراواني مي گويد: ياران مهدي عليه السلام شمشيرهاي خاصي دارند که به نحوي بيان کننده کرامات آن حضرت و يارانش است. [5] .

3. روايات ديگري حکايت مي کند: حضرت مهدي عليه السلام براي گسترش عدل و قسط به مدت هشت ماه شمشير بر شانه خود دارد (که اگر مقصود نماد قدرت بود، تمامي دوران قيام و حکومت ذکر مي شد). [6] .

4. روايات فراواني وجود دارد که به صراحت تمام، سلاح حضرت را همان شمشير پيامبرصلي الله عليه وآله دانسته علاوه بر آن زره، سپر و برخي آلات جنگي پيامبرصلي الله عليه وآله، نيز به عنوان ميراث آن حضرت نزد امام مهدي عليه السلام است و کسي نگفته که اينها نماد است؛ بلکه از وجود عيني آنها ياد کرده اند.

5. علاوه بر اين چه دليلي داشت حقيقت به اين بزرگي، اين گونه بيان شود؟ معصومين عليهم السلام مي توانستند از مدلول سلاح - که قدرت و قوّت است - ياد کنند و يا مي فرمودند: او با سلاحي ظاهر خواهد شد که در يک لحظه چنان است و چنين.


پاورقي

[1] الکافي، ج 1، ص 407، ح 1؛ الکافي، ج 8، ص 50، ح 13؛ عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 59، ح 29؛ علل الشرايع، ج 1، ص 245، ح 6؛ کمال الدين، ج 1، ص 321، ح 3؛ الاستبصار، ج 3، ص 108، ح 5383؛ تهذيب الاحکام، ج 6، ص 154، ح 2؛ الغيبة، ص 164، ح 5. و دهها کتاب ديگر.

[2] ر.ک: صدوق، الخصال، ج 2، ص 649، ح 43.

[3] الکافي، ج 1، ص 234، ح 2.

[4] الخصال، ج 2، ص 49؛ عيون، ص 59.

[5] الخصال، ج 2، ص 649.

[6] الغيبة، ص 164، ح 5.