از ديدگاه عقيدتي



از ديدگاه عقيدتي، هنگامي که به پديده ي عمر و طول عمر بنگريم، آن را يک امر عادي مي بينيم، چرا که هر انسان باايماني بر اين
عقيده است که سرآمد عمر انسان





به دست خداست. معناي اين سخن اين خواهد بودکه: آفريدگار تواناي هستي است که عمر هر انسان و موجود زنده اي را، اندازه
گيري مي کند. و هموست که هم بر طولاني ساختن عمرها تواناست و هم به کوتاه ساختن آنها و بر مرگ زودرس.

بنابراين، هنگامي که خداوند براي يکي از بندگان خويش، عمري طولاني مقرر فرمود، روشن است که اسباب و امکانات عادي و
طبيعي آن را نيز براي طولاني شدن آن فراهم مي آورد. و ممکن است که براي عمر طولاني بخشيدن به يک انسان هر دو بخش از امور و
اسباب طبيعي و ماوراي طبيعي را، با هم فراهم آورد و اين نه شکستن قوانين طبيعت است و نه تضاد و ناسازگاري با روش عادي خلقت.

بنابراين، همانگونه که در جهان طبيعت، وسايل و عوامل بسياري براي مرگ زودرس و کوتاه شدن عمر وجود دارد، همين گونه وسايل
و عواملي نيز وجود دارد که موجب طولاني شدن عمر و به تأخير افتادن اجل نامشخص و يا مرگ ديررس است و فراهم آوردن هر دو بخش
از اسباب و عوامل طبيعي و ماراي طبيعي طولاني شدن عمر يا کوتاه گشتن آن، براي خداي توانا، يکسان است.

توضيح اينکه: روشن است که جسم انسان پس از مرگ -بطور طبيعي- دچار فساد و پوسيدگي مي گردد و از هم مي پاشيد و به صورت
اجزاي پراکنده درآمده و به خاک حشرات تبديل مي گردد، اين يک واقعيت طبيعي است که بسيار ديده شده است، اما در همين حال، ما در
شهر قاهره با دهها جسد موميايي شده روبرو مي شويم که از روزگار فرعونها تاکنون، هزاران سال بر آنها گذشته است با اين وصف
همچنان اعضا و اندامهاي آنان به هم پيوسته و از هم نپاشيده اند، اين شکستن جريان طبيعي و روند عمومي آفرينش نيست، بلکه
اثرگذاري طبيعت بر طبيعت است، يعني موميايي کردن جسد با عفونت پذيري و متلاشي شدن آن سازش نمي پذيرد و مانع فساد پذيري جسد و
از هم گسيختن و پوسيدن آن مي گردد.

و اگر از اين مرحله بگذريم حقايقي را در برابر ديدگان خود مي بينيم که ما را شگفت زده مي سازد. براي نمونه: قبور برخي
از بندگان صالح خدا ويران گشته





و جسد آنان را بصورت تر و تازه تري يافته اند که هيچ تغييري در آنها پديد نيامده است. براي نمونه: پيکر پاک مرحوم
«صدوق» را در يکي از مناطق تهران يافتند، با اينکه حدود 900 سال از مرگ او مي گذشت، بدن او همچنان تر و تازه بود. color=red> [1] .

در زمان خودمان خواستند مرقد صحابي گرانقد «حذيفه بن يمان» را از ساحل نهر دجله به بغداد و به جوار صحابي بزگوار «سلمان
فارسي» در مدائن انتقال دهند، اما هنگامي که قبر شکافته شد، پيکر او ظاهر گشت با اينکه در سال 36 هجري از دنيا رفته است و
اين در حالي است که ما مي دانيم که اين بدن به شکل معمول و متعارف موميايي نشده و تنها به خواست خدا و اراده ي آفريدگار هستي
اينگونه تر و تازه مانده است.

در ميان مردم باايمان معروف است که هر کس بر انجام غسل جمعه مداومت داشته باشد، پس از مرگ جسدش متلاشي نمي گردد.

بنابراين، طبيعت چيزي است و خواست خدا، واقعيتي است فراتر از طبيعت و قوانين حاکم برآن. ماده چيزي است و مشيت خدا اصلي
است که حاکم بر ماده و ماديات است، چرا که خدا، آفريدگار طبيعت و ماده است، در آن هر گونه که بخواهد دگرگوني ايجاد مي کند و
به هر صورتي که اراده کند تصرف مي نمايد چرا که او خواص و ويژگيها و طبيعت پديده ها را، بدانها ارزاني داشته است.

بنابراين، ممکن است گفته شود که حضرت مهدي عليه السلام در زندگي خويش، مسايل بهداشتي و امور و نکات مربوط به سلامتي جسم
و جان را، بصورت کاملي رعايت مي کند و بر اساس آن، از آنچه که براي سلامت مفيد است، بهره مي برد و از آنچه زيانبار است دوري
مي جويد و در نتيجه، از همه ي بيماريها، صحيح و سالم





زندگي مي کند و اعضا و دستگاههاي جسمي آن حضرت، پرطراوت، شاداب، پرتلاش و نشاط، وظايف خويش را به بهترين صورت ممکن
انجام مي دهند. به همين جهت است که پيري و کهنسالي و ضعف و ناتواني به سازمان وجود او راه ندارد و همواره از طراوت، نشاط و
شادابي برخوردار است، درست بسان جواني کامل، توانمند و در اوج صحت و سلامت. و همه ي اينها بخاطر تواناييها و قابليتها و
استعدادهايي است که آفريدگار تواناي هستي در کران تا کران اعضا، اندامها، دستگاهها و سازمان وجود آن حضرت، به وديعت نهاده
است.

کوتاه سخن اينکه: خداست که حافظ و نگاهدارنده ي وجود گرانمايه ي حضرت مهدي عليه السلام است و اوست که آن حضرت را از
حوادث روزگار صيانت مي کند و آنچه بخواهد بر عمرش مي افزايد و سلامت وجود او را از هر آفت و بيماري مصون و محفوظ مي دارد.



[1] مرحوم صدوق، در سال 381 از دنيا رفت و ساختمان موجود بر آرامگاه او در سال 1238 تجديد و
تعمير گشت و در همين تاريخ جسد او را تروتازه يافتند. براي توضيح بيشتر به «روضات الجنات» خوانساري، «قصص العلماء» تنکابني
و«تنقيح المقال» ماقاني مراجعه شود.