قضاوت و داوري



داوري و قضاوت آن گرامي در جامعه، بسان داوري نياکان پاک و پاکيزه اش، عادلانه و انساني و براساس حق و عدالت است و با يک
ويژگي از داوري آن حضرت عدالت پيشگان ممتاز مي شود و آن ويژگي اين است که آن حضرت در سيستم قضايي خويش براساس آگاهي و
اطلاعات خويش بر رخدادها و حوادث داوري مي کند، از اينرو نه به انتظار گواهي گواهان مي ماند و نه دلايل و مدارک و شواهدي که
ادعا را اثبات کند.

سخن در اينجا بر دو محور دور مي زند:

1- نخست اينکه اين روايت صحيح و جانبخش که در مورد امام مهدي عليه السلام و ره آورد حاکميت او بطور متواتر از پيامبر
گرامي صلي الله عليه و اله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام رسيده است، بارها تکرار شد که مي فرمايد:

«انه يملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا.» [1] .

يعني: امام مهدي عليه السلام پس از ظهور خويش، جهان را سرشار از عدل و داد مي کند پس از آنکه از ستم و بيداد لبريز
گردد.

شايسته ي يادآوري است که اين حديث در مجموعه هاي روايي، صدها بار از راههاي گوناگون و چهره هاي مختلف روايت شده است به
گونه اي که هيچ جايي براي شک و ترديد در صحت و درستي آن نمي ماند.

آري! آن اصلاحگر بزرگي که مي خواهد ستم و بيداد را در همه ي ميدانها و ابعاد و چهره هايش نابود سازد و ريشه و اساس آن
را در هر نقطه اي که باشد و يا از هر انساني سر زند از بيخ و بن برکند، طبيعي است که از چنين عدالت گستري نبايد انتظار داشت
که خود منتظر اين باشد که مظلوم به او شکايت برد يا آن پيشواي عدالت از مدعي ستمديده براي اثبات ادعاي به حقش که براي آن
داور





عدالت پيشه، روشن است دلايل، شواهد، اسناد و مدارک ارائه کند، هرگز! چرا که گاه ممکن است مظلوم براي اثبات بيدادي که بر
او رفته يا حقي که از او پايمال شده است ناتوان باشد يا نتواند ساختگي بودن بافته هاي ظالم را روشن کند.

ممکن است ستم و بيداد در بسياري از نقاط روي زمين واقع شود و مظلوم نتواند از بيدادي که بر او رفته است به امام عدالت و
نجات شکايت برد. و نيز امکان دارد که انساني مخفيانه و به ستم کشته شود و کسي از کشته شدن او آگاه نگردد و قاتل او را
نشناسد و در نتيجه خون او پايمال گردد، در اين صورت چگونه مي توان گفت:

«امام مهدي عليه السلام زمين و زمان را لبريز از عدل و داد مي سازد؟»

2- از پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله و سلم روايت آورده اند که فرمود:

«انما قضي بينکم بالأيمان و البينات.» [2] .

يعني: مردم! من در ميان جامعه، براساس دلايل و شواهد و سوگندها، قضاوت و داوري مي کنم - نه براساس وحي و رسالت -.

شايد مفهوم ظاهري روايت پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم اين باشد که: آن حضرت در ميان مردم، براساس آگاهي و علم شخصي
خويش داوري نمي کند.

بعنوان مثال: اگر پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم با علم نبوت و رسالت بداند که فلان شخص، دست به سرقت زده است، خود،
بر او، کيفر سرقت را جاري نمي سازد بلکه به انتظار گواهي گواهان مي نشيند و هنگامي که پرونده، طبق موازين قضايي تکميل گردد
حکم مي کند و او را کيفر مي دهد.

شايد اين شيوه ي پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم در داوري و قضاوت و عمل نکردن بر اساس آگاهي و اطلاع شخصي خويش، بدان
جهت بود که اگر آن گرامي در داوريهاي خويش براساس آگاهي و اطلاع شخص قضاوت مي کرد رفتار و عملکرد قضايي او در ميان امت سيره
و سنت مي شد و آنگاه بود که براي هر قاضي و حاکمي دستاويز و بهانه مي گشت که در جامعه، بدون دلايل و مدارک قانع کننده و
درستي به هر کس





دلش خواست حد جاري سازد و طبق تمايلات خويش حکم راند و آنگاه ادعا نمايد که به علم و اطلاع شخصي خويش داوري نموده و حکم
رانده است. و با اين کار نظام دين و جامعه از هم گسيخته و هرج و مرج و خودکامگي در سيستم قضايي رواج يافته و معيارها و
مقياسهاي فقهي و حقوقي و عرفي دچار اختلال مي گشت.

بر اين اساس بود که پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله و سلم اين راهها را براي قضاوت بدرفتار و حکومتهاي بيدادگر مسدود
ساخت تا آنان نتوانند در ميان مردم، طبق تمايلات جاه طلبانه و هواهاي خويش حکم رانند و آنگاه مدعي گردند که براساس علم و
آگاهي شخصي خويش حکم مي کنند.

اما امام معصوم و پيشواي عدالت گستري که هرگز چنين احتمال در مورد او نمي رود و هيچ نوع اشتباه و انحرافي به ساحت مقدس
او راه ندارد، بر چنين انسان والايي زيبنده است که براساس آگاهي و اطلاعات شخصي خويش به امور ورخدادها، داوري نمايد و هرگز
منتظر گواهي گواهان و اقامه ي دلايل و مدارک از سوي مدعي نباشد و بر سوگندهاي دروغين از سوي طرفين، بهايي ندهد و آنچه حق و
عدالت است آن را ملاک قرار دهد و براساس آن داوري نمايد.

با توجه به اين دو نکته اساسي که:

اولا: امام مهدي عليه السلام اصلاحگر بزرگي است که زمين و زمان را سرشار از عدل و داد مي کند.

و ثانيا: علاوه بر تمامي آگاهيها و اطلاعات و معيارها، براساس آگاهي و اطلاعات شخصي خويش، داوري و حکومت مي نمايد؛

اين واقعيت دريافت مي گردد که آن حضرت، تبهکاران و آدمکشان و مجرمان را براساس عدالت و به منظور اصلاح جامعه به کيفر
شايسته و عادلانه ي گناهانشان مي رساند، خواه آثار و دلايل و مدارک جرم موجود باشد و يا آن را از بين برده باشند و طبق
موازين عادي ثابت نشود و گواه و بينه اقامه نگردد.

براي روشن شدن بحث دو مثال مي آوريم:

1- اگر فردي در خانه ي خويش ميخوارگي کند و کسي او را در آن شرايط نبيند تا





گواهي دهد، امام مهدي عليه السلام در پرتو علم امامت از گناه او آگاه مي گردد و او را عادلانه کيفر مي کند.

2- و نيز اگر انساني جنايتي را که در خور کيفر است مرتکب شود بر آن دادگستر جهاني است که او را بخاطر جنايتش کيفر
نمايد.

و آنگاه است که هر جنايتکاري به هنگام وسوسه ي نفس و تصميم به گناه، خوب مي داند که زمامدار دادگستر جامعه از جنايت او
آگاه مي شود و او را به کيفر عادلانه اش مي رساند. درست در اين شرايط است که همين احساس و وضعيت خاص، همه ي جنايتکاران را از
ارتکاب جرائم مانع مي شود. بدين جهت مردم از هر انحرافي در ابعاد گوناگون زندگي مي پرهيزند.

از چيزهايي که اين مطلب را تأييد مي کند روايت رسيده از امام صادق عليه السلام است که مي فرمايد:

«بينا الرجل علي رأس القائم عليه السلام يأمر و ينهي اذ أمر (الامام) بضرب عنقه فلا يبقي بين الخافقين شي ء الا خافه.»
[3] .

يعني: گاه اتفاق مي افتد که فردي در کنار مهدي عليه السلام ايستاده و سخن مي گويد و آن حضرت دستور مي دهد گردنش را
(بخاطر جنايت مخفيانه اش) بزنند و آنگاه است که در شرق و غرب جنايتکاري نمي ماند، مگر از آن پيشواي عدالت گستر و آگاه حساب
مي برد.

اين روايت به اين مطلب تصريح مي کند که امام مهدي عليه السلام هر گناهکاري که در خور کيفر باشد - براساس علم امامت -
کيفر مي کند و منتظر اين نمي ماند که از او شکايت شود يا گواهان گواهي دهند.

و بدينسان شرايطي پديد مي آيد که هيچ کس جرأت ستم و قانون شکني و گناه در خود نمي بيند و زمين از عدالت و آزادي و
دادگري و امنيت و رفاه و سعادت لبريز مي گردد.

روايات بيانگر اين واقعيت، بسيار است که ما تنها نمونه هايي را مي آوريم:





1- امام باقر عليه السلام فرمود:

«اذا قام قائم آل محمد عليه السلام حکم بحکم داود و لا يسأل البينة.» [4] .

يعني: هنگامي که قائم ما قيام کند به سبک داود عليه السلام حکومت و داوري خواهد کرد و گواه و دليل نخواهد خواست.

2- امام صادق عليه السلام فرمود:

«لا تذهب الدنيا حتي يخرج رجل مني، يحکم بحکومة آل داود و لا يسأل البينة، يعطي کل نفس حقها....» [5]
.

يعني: دنيا به پايان نخواهد رسيد تا بزرگمردي از خاندان ما قيام نمايد. او به سبک خاندان داود حکومت و داوري خواهد کرد
و از دلايل و گواهان نخواهد پرسيد، حق هر کس را به او اعطا خواهد کرد....

3- و در روايت ديگر فرمود:

«ثم يأمر مناديا ينادي: هذا المهدي! يقضي بقضاء داود و سليمان و لا يسأل علي ذلک بينة.» [6] .

يعني: پس ندا کننده اي به دستور او ندا مي دهد که: «هان اي مردم! اين پيشواي عدالت گستر، مهدي عليه السلام است. او به
سبک داود و سليمان عليهم السلام داوري مي کند و گواه و دليل نمي خواهد - چرا که خود از همه چيز آگاه است -.»

4- و نيز فرمود:

«اذا قام قائم آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم حکم بين الناس بحکم داود، لا يحتاج الي بينة يلهمه الله تعالي فيحکم
بعلمه و يخبر کل قوم بما استبطنوه.» [7] .

يعني: هنگامي که قائم آل محمد صلي الله عليه و اله و سلم قيام نمايد ميان مردم به سبک داود





حکومت و داوري خواهد کرد و نيازي به دليل و برهان ندارد خداوند به او الهام مي کند و او با علم و آگاهي خويش، داوري و
حکومت مي کند و و هر گروهي را از آنچه نهان مي دارند، باخبر مي سازد.

يک پرسش و پاسخ آن:

سؤال: «منظور از حکومت و داوري حضرت داود چيست؟»

جواب: منظور از «حکم داود» شريعت و راه و رسم او نيست، چرا که تمامي شرايع و قوانيني که پيش از اسلام بودند همه با آمدن
اسلام نسخ و پايان يافته اعلان شدند، بلکه منظور از اين عنوان اين است که امام مهدي عليه السلام در مسايل و مشکلات، براساس
آگاهي و دانش خويش به حقايق و واقعيتها، داوري مي کند و به ظاهر امور يا قضايا يا اسناد و مدارک ساختگي، تکيه نمي کند.

داود، آن پيامبر بزرگ خدا نيز، مدتي طولاني اينگونه حکومت و داوري مي کرد، حقايق و واقعيات رخدادها و اختلافات، به اذن
خدا براي او آشکار مي گشت و به همين جهت براساس آگاهي و دانش شخصي خويش به امور، قضاوت مي کرد و به گفتار طرفين اختلاف،
اعتنا نمي کرد.

يک پرسش ديگر:

امام مهدي عليه السلام چگونه مي تواند عدالت و دادگري کامل را در کران تا کران گيتي تحقق بخشد با اينکه مي دانيم که آن
گرامي در پرتو دانش و آگاهي و اطلاع خويش، از مسايل و رخدادهاي منطقه و شهري که اقامت دارد باخبر است، نه از رخدادها و امور
جاري سراسر گيتي؟

پاسخ:

ممکن است اين سؤال را با روايتي از امام صادق عليه السلام پاسخ داد که مي فرمايد:

«اذا قام القائم بعث في أقاليم الأرض، في کل اقليم [8] رجلا... يقول له الامام عليه السلام:





عهدک في کفک، فاذا ورد عليک أمر لا تفهمه و لا تعرف القضاء فيه، فانظر الي کفک و اعمل بما فيها.» [9]
.

يعني: هنگامي که قائم عليه السلام قيام کند به هر منطقه و شهري فرستاده اي آگاه و کارا و پرواپيشه گسيل مي دارد و به او
مي گويد: «برنامه ي کار تو در کف دست توست. از اين رو هر گاه کاري برايت پيش آمد که راه حل آن را نفهميدي و داوري در آن را
نشناختي به کف دستت نظاره کن و آنچه در آن يافتي، عمل نما.»

در مورد اين روايت سه احتمال بنظر مي رسد:

1- ممکن است روايت را معجزه بشناسيم و بگوييم فرستادگان آن اصلاحگر بزرگ آسماني هنگامي که در مسايل و رخدادها بمانند
بناگاه بر کف دست خويش احکام عادلانه و مورد نظر را نوشته و آماده خواهند يافت.

2- ممکن است منظور آن حضرت از جمله «عهدک في کفک» نوعي دستگاه شبيه بي سيم بسيار پيشرفته اي باشد که برخي چهره ها و
شخصيتها يا کارگزاران ويژه... بدست دارند و دستورات صادره از مقام فرماندهي کل را همواره دريافت مي دارند و بدانها عمل مي
کنند و هميشه اين دستگاه همراه آنهاست.

3- و يا اينکه روايت، پيام و معناي ديگري دارد که پس از ظهور آن حضرت به خواست خدا آشکار خواهد شد و اکنون براي ما
ناشناخته است.

کوتاه سخن اينکه: امام مهدي عليه السلام با نمايندگان و حاکمان و قضاتي که به کشورها، در سراسر جهان نصب فرموده و آنان
را براي تدبير امور و تنظيم شئون و حل مشکلات و رفع کشمکشها و تأمين امنيت و نيکبختي جامعه ي بزرگ عصر ظهور، گسيل داشته است،
بطور دايم در ارتباط است و آنان با فرماندهي و امامت آن اصلاحگر بزرگ جهاني و در پرتو دانش و عدالت او انجام وظيفه مي
نمايند.







[1] بحارالانوار، ج 36، ص 358.

[2] کافي، ج 7، ص 414 و تهذيب، ج 6، ص 229.

[3] غيبت نعماني، ص 239، باب 13، ح 33 و بحارالانوار، ج 50، ص 246 و ج 52، ص 320.

[4] وسائل الشيعه، ج 18، ص 168 و کافي، ج 1، ص 397.

[5] بحارالانوار، ج 52، ص 320، کافي، ج 1، ص 397 و بصائرالدرجات، ص 278.

[6] غيبت نعماني، ص 313، باب 20، ح 5 و بحارالانوار، ج 52، ص 286.

[7] بحارالانوار، ج 52، ص 339 و ارشادمفيد، ص 365.

[8] مجمع البحرين: واژه ي «اقليم» در عرف به منطقه ي وسيعي گفته مي شود که از ديگر مناطق مشخص
و جداست و امروز به هر کشوري اطلاق مي گردد، مثلا: اقليم مصر، يمن و....

[9] غيبت نعماني، ص 319، باب 21، ح 8 و بحارالانوار، ج 52، ص 365.