بازگشت

نبرد سيد خراساني با سفياني


" اِذا خَرَجَت خَيلُ السُّفيانِيِّ اِلَي الکُوفَهِ ، بَعَثَ في طَلَبِ اَهلِ خُراسانَ وَ يَخرُجُ اَهلُ خُراسانَ في طَلَبِ المَهدِيِّ (ع) ، فَيَلتَقي هُوَ وَالهاشِمِيّ بِراياتٍ سُودٍ ، عَلي مُقَدِّمَتِهِ شُعَيبٌ بنُ صالِحٍ ، فَيَلتقي هُوَ وَالسُّفيانِيُّ بِبابِ اِصطَخرٍ ، فَيَکُونُ بَينَهُم مَلحَمَه عَظيمَه ، فَتَظهَرُ الرّاياتُ السُّودُ وَتَهرَبُ خَيلُ السُّفيانِيِّ . فَعِندَ ذلِکَ يَتَمَنَّي النّاسُ المَهدِيَّ وَ يَطلُبُونَهُ ، فَيَخرُجُ مِن مَکَّه وَ مَعَهُ رايَتُ رَسُولِ الله (ص) ، بَعدَ اَن يَياَسَ النّاسُ مِن خُرُوجِهِ لِما طالَ عَلَيهِم مِنَ البَلاءِ . وَ يَقُولُ بَعدَ اَن يُصَلِّيَ رَکعَتَينِ وَ يَظهَرَ لِلنّاسِ :
اَيُّهَا النّاسُ : اَلحَّ البَلاءُ بِاُمّتِ مُحَمَّدٍ (ص) وَ بِاَهلِ بَيتِهِ خاصَّه وَ قَد قُهِرنا وَ بُغِيَ عَلَينا " .

***

"هنگامي که سپاه سفياني به سوي کوفه عزيمت مي کند ، سفياني گروهي را به جستجوي اهل خراسان مي فرستد که براي ياري حضرت مهدي (ع) ، خروج کرده اند . سپاه سفياني با سپاه سيد هاشمي ( سيد خراساني ) در دروازة اصطخر (1)روبرو مي شود که مردي به نام شعيب بن صالح پرچمدار خراساني هاست و پرچمهاي سياهي در دست دارند . نبرد سختي در ميانشان پديد مي آيد که سرانجام صاحبان پرچمهاي سياه پيروز مي شوند و سپاه سفياني پا به فرار مي گذارند . در آن هنگام مردم به ديدار حضرت مهدي (ع) مشتاق تر مي شوند و به جستجوي او مي پردازند . حضرت مهدي (ع) در آن هنگام در مکه ظهور مي کند و پرچم رسول اکرم (ص) را در دست مي گيرد . و آن هنگامي است که مردم به کلي از ظهور او نوميد شده اند و حوادث فراواني بر آنها رخ نموده است . چون حضرت بقيه الله (ع) ظهور کند دو رکعت نماز مي گزارد و مي فرمايد : " هان اي مردم ! بلاها بر امت محمد (ص) فرود آمد و به اهل بيت ما به خصوص ، بلاهاي فراوان نازل شده ، ما مظلوم شديم ، به ما ستم فراوان رفت . . . " تا پايان خطبة معروفش .(2)

1- اصطخر معرب " استخر " است و آن پايتخت داريوش کبير و خشايار شا وارد شير اول در حوالي پرسپوليس است که اسکندر مقدوني آنرا آتش زد . خرابه هاي آن که يک قسمتش به تخت جمشيد معروف است در حوالي مرودشت در استان فارس باقي است . گويد : معبد آناهيتا در شهر استخر بوده است و لذا پادشاهان ساساني آنجا را گرامي مي داشتند . " مترجم "
2- الملاحم والفتن صفحه 51 ، بشاره الاسلام صفحه 184 و الحاوي الفتاوي جلد 2 صفحه 141
ه

***