بازگشت

گروه: تشرفات
 
 
مرکز پاسخگو:مؤسسه پيوند با امام
موضوع اصلي:مهدويت
موضوع فرعي:مهدويت
سؤال:1- چگونگي رابطه وديدن آقا امام زمانع دراين دوره خفقان؟

2- آيا برگزاري جلساني مانند عيدالزهرا با اين ويژگيهايش لطمه اي به ضرورت رابطه شيعه وسني دراين بعداززمان وارد مي كند يا نه؟ توضيح دهيد.

3- چگونگي مقابله باهواهاي نفساني(نفس اماره) دردورة نوجواني وجواني كه بيشترين اثر آن دراين دوره استرا بيان فرمائيد.

4- چگونه مي توانيم بريك دوست بد اثر بگذاريم؟


جواب:



1)درجواب اين قسمت از سؤال بايد بگوييم منظورتان را ازخفقان متوجه نشديم اما مي گوييم وجود امام زمانع ماية خير وبركت بوده وهستي لحظه به لحظه از آن فرزانه روزگار فيض مي برد نظير فيض وبهره اي كه بشر ازخورشيد مي برد حتي زماني كه درپس ابرها مخفي باشد.

اما ارتباط با آن بزرگوار به گونه اي كه او را بشناسيم مشروط به همگون شدن با آن بزرگوار درگفتار وكردار ودر همه حالات زندگي مي باشد از اين رهگذر بايد همچون او كه حتي انديشه نافرماني ومعصيت رانمي نمايد حداقل گناه درمرحله عمل را ترك نمائيم ونظير او كه هيچ واجب ومستحب وبايسته ديني را ترك نمي نمايد ما نيز بايد حداقل، به واجبات ديني عمل نمائيم درآن صورت خود آن محبوب دلها بزرگوارانه، بنده پروري نموده وبه سراغمان خواهد آمد.

لازم به ياد آوري است ازآنجايي كه آن حضرت حضورفعال درجامعه دارد ممكن است بارها آن بزرگوار را درجامعه ديده باشيد ولي نشناخته باشيد .

حضرت علامه طباطبائي درجواب سؤالي دراين رابطه فرمودند : امام زمانع خود فرموده است : شما خوب باشيد ما خودمان شما را پيدا مي كنيم.

ازحضرت آيت ا...بهجت سؤال كرد : س : اين حقير مشتاق زيارت امام عصر حضرت حجة بن الحسن عسگري عجل ا...تعالي فرجه الشريفمي باشم، ازحضرت عالي تقاضا دارم كه مرا دعا كنيد كه به اين سعادت نائل شوم.

درجواب فرمودند : زياد صلوات، اهداء وجود مقدسش نمائيد،مقرون با دعاء درتعجيل فرجش؛ وزياد به مسجد جمكران مشرف شويد با اداء نمازهايش.

2)بايد گفت با توجه به اينكه درحديث وارد شده است كه شيعيان ما از باقي ماندة گل ما هستند ودرشادي ما شاد ودراندوه ما اندوهگين اند، برپائي اين نوع جلسات في نفسه اشكالي ندارد اما نكته بسيار مهمي كه شما دوست عزيزهم به آن اشاره داشته ايد، ارتكاب اعمال يا كارهائي است كه باعث ناراحتي يا تأثير منفي روي سروران اهل سنت شده واسباب افتراق وجدائي وبرهم خوردن اتحاد را فراهم كند، كه بهيچ وجه قابل قبول نيست.

ازطرفي ديگر اين نكته هم بايد درنظر گرفته شود كه درتمام مناسبتها رعايت اخلاق اسلامي وپرهيز از كارهاي دور ازشأن يك مسلمان مؤمن، لازم وضروري است ونمي توان مناسبت خاصي را دراين ميان استثناء كرد وبه آن حواشي وزوائدي، از خود اضافه كرد(نظير پايكوبي ورقص و...) درحاليكه اين رفتارها مورد تأييد دين مبين اسلام نيست. ودرپايان جواب اين نكته هم شايان توجه است كه حديثي كه با نام حديث رفع قلم از بحار الانوار،چ31،ص125نقل ميشود (كه مضمون آن برداشته شدن تكليف در اين شب است) بنابراستفتاء ازآيات عظام فاضل لنكراني ومكارم شيرازي وتبريزي و...قابل استناد وصحيح نمي باشد. وهزگز نمي توان تصور كرد كه رعايت اخلاق اسلامي مورد غفلت واقع شده ومجوزي براي اعمال نامشروع دردين داده شده باشد.

3)به بيان ديگر سؤال اينستكه : نفس انسان طبق فرمايش قرآن فرمان به بدي مي دهد ورذائل نفساني بعنوان حجابي جدي، ما را از محضر حق دور نگه داشته، حال اين سؤال مطرح است كه چگونه بايد نفس اماره را منقاد كرد وچگونه رذائل اخلاقي ونفساني را از جان معنوي خود بايد دور بريزيم؟ وچگونه برصراط حق پايدار مي توان ماند؟

بايد وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس اصلاح مي شود. تمام صفات نفسانيه قابل اصلاح است، ليكن دراول امر، كمي زحمت دارد. آن هم بعد از ورود دراصلاح، سهل وآسان مي شود. عمده به فكر تصفيه واصلاح افتادن است وازخواب بيدار شدن است منزل اول انسانيت يقظهاست. وآن بيدار شدن از خواب غفلت وهشيار شدن از سكر1 طبيعت است، وفهميدن اين كه انسان مسافر است. وهر مسافر، زاد وراحله مي خواهد. زاد وراحلة انسان، خصال خودانسان است .مركوب اين سفر پرخوف وخطر، و اين راه تاريك وباريك و صراط اَحدِ2 ازسيف،و ادقِّ از شَعْر3، همت مردانه است. نور اين طريق مظِلم، ايمان وخصال حميده است. اگر سستي كند وفتور نمايد، از اين صراط نتواند گذشت، به رو درآتش افتد وبا خاك مذلت يكسان شده، به پرتگاه هلاكت افتد.وكسي كه ازاين صراط نتوان گذشت، ازصراط آخرت نيز نتواند گذشت.

گمان مكن كه رذائل نفساني واخلاق روحي ممكن الزوال نيست. اين ها خيال خامي است كه نفس اماره وشيطان القاء مي كند ومي خواهد تو را از سلوك راه آخرت واصلاح نفس باز دارد انسان تا دراين دار تغيرونشأة تبدل است، ممكن

است درتمام اوصاف واخلاق تغيير پيداكند، وهر چه ملكات محكم هم باشد تا دراين عالم است، قابل زوال است. منتها به حسب اختلاف شدت وضعف، زحمت تصفيه تفاوت مي كند.

انسان مدتي با كمال دقت، مواظبت كند از حركات وسكنات خود، وكاملاً مداقه4 دراعمال خويش كند، برخلاف خواهش وآرزوي نفس، اقدام كند ومجاهده نمايد، واعمال واقوال خود را درظاهر وباطن خوب كند، وتظاهرات وتدليسات5 را عملاً كنار گذارد، و از خداي متعال درخلال اين احوال، توفيق طلب كند، كه او را برنفس اماره وهواهاي آن مسلط كند، ودراين اقدام وعلاج با او همراهي فرمايد. خداوند تبارك وتعالي،فضل ورحمتش بربندگان بي پايان است.

خداوندا ما را ازاين خواب طولاني بيدار كن، واز مستي و بي خودي هشيار فرما، ودل ما را به نور ايمان صفا بده، وبه حال ما ترحم فرما. ما مرد اين ميدان نيستيم. توخود ما را دستگيري نما واز چنگال شيطان وهواي نفس نجات ده. بحق اوليائك محمد وآله الطاهرين ـ صلوات ا...عليهم اجمعين.

راه اسلام وخدا را طي كنيد كه صراط انسانيت است. راه همين است. راه مستقيم همين است، آن راهي را كه شما درسوره حمد در نماز مي خوانيد كه : اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين . صراط مستقيم همين صراط اسلام است كه صراط انسانيت است، كه صراط كمال است كه راه به خداست. سه راه هست، يك راه مستقيم ويك راه شرقي مغضوب عليهم ويك راه غربي ضالين ...

راه مستقيم، منتهي به خدا مي شود آن صراطي كه تا جهنم كشيده شده است، اگر مستقيم دراين عالم حركت كنيد،ازآن صراط، مستقيماًرد مي شويد، جهنم باطن اين دنياست. اگر مستقيم از اين راه رفتيد وطرف چپ يا طرف راست منحرف نشديد، از صراط در اين عالم هم مستقيم عبور مي كنيد وبه چپ يا راست متمايل نمي شويد،كه اگر به چپ متمايل بشويد به جهنم است واگر به راست متمايل شويد جهنم است. راه خدا مستقيم است.6

خداوند شما را به همين صراط مستقيم راهبرباشد وهدايت كند وما همه راهدايت كند به راه مستقيم واز چپ وراست منحرف كند.7

انسان اگر هر انحرافي پيدا كند، انحراف عملي، انحراف روحي،انحراف عقلي،برگرداندن اين انحرافات را به معناي خودش، اين ايجاد عدالت است درانسان، اگر اخلاقش اخلاق منحرفي باشد، از اين انحراف وقتي به اعتدال برگردد، اين عدالت دراو تحقق پيدا كرده است. اگر درعقايد يك انحرافاتي و كجي هايي باشد، برگرداندن آن عقايد كج به يك عقيده صحيح وصراط مستقيم، اين ايجاد عدالت است درعقل انسان،8

4) دررابطه با سؤال جنابعالي اگر خصوصيات خاص آن فرد مشخص باشد، بهتر مي توان آن را بررسي كرد وليكن به صورت كلي اشاراتي را از سخنان بزرگان مي آوريم. اولاً ـ چون كمال وعشق به آن بك امر فطري درانسان است كما اينكه حضرت امام خمينيره دراربعين حديث مي فرمايند : يكي از فطرتهايي كه جميع سلسلة بني الانسان مخمر برآن هستند ويك نفر درتمام عائله بشر پيدا نشود كه برخلاف آن باشد وهيچ يك از عادات واخلاق ومذاهب ومسالك وغير

آن، آنرا تغيير ندهد و درآن خلل وارد نياورد، فطرت عشق به كمال است، كه اگر درتمام دوره زندگاني بشر قدم زني وهر يك از افراد هر يك از طوائف وملل را استنطاق كني، اين عشق ومحبت را درخميرة او يابي وقلب او را متوجه كمال مي بيني. بنابراين مي توان او رانسبت به اين امر فطري حساس كرد وبه فكر وا داشت ودرقالب ارائه طريق او را به كمال مطلق رهنمون گشت.

ثانياً ـ پس از اين مرحله مي توان او را به شناخت خويش وا داشت كه عظمتهاي نفس خود را اگر بشناسد وباور كند كه روح او حقيقت او و اصل اوست وبا معيارهاي مادي نمي توان نيازهاي آن حقيقت را پاسخ گفت وآن نيازها رابايد پاسخهاي متناسب برايش پيدا كرد كه ضرورت اعتقاد به دين را در مي يابد واين خود شناسي كمك مي كند كه بسوي حق تعالي متوجه شود كه من عرف نفسه فقد عرف ربه

ثالثاً ـ دربحث رفتار نيزاگر ضرورت تهذيب نفس را متوجه شود وشروع كند به تهذيب نفس ومبارزه با هواهاي نفساني وآنچه با عنوان جهاد بانفس مطرح مي شود. گام بعدي را دراصلاح خود برداشته، ودرتمام مراتب نقش عمل صالح واجتناب از گناه به عنوان مانعي درراهيابي اهداف ديني را نبايد از نظر دور داشت.

درانتها، خاطر نشان مي كنيم كه تأثير گفتار درهدايت انسانها محدود است وهدايت واقعي بوسيله نشان دادن كمالات روحي واخلاقي وبزرگواريها وكرامات انساني بسيار تأثير گذار است كه اگر گوينده ازآن برخوردار باشد نصايح او اثر مي كند ودرواقع كونوا دعاة الناس بغير السنتكم يعني مردم را با غير زبان ـ باعمل ـ به خير دعوت كنيد، راهنمايي ومعرفي وارتباط با چنين نفوس پاكي درمان اساسي شمرده مي شود.





(1) سكر = سستي وغفلت

(2) احد = تيزتر

(3) شعر = مو، عبارت يعني باريكتر از مو

مداقه = دقت

(4) تدليسات = ظاهر سازي

(5) صحيفه نور،ج12،ص131

(6) صحيفه نور،ج12،ص150

همان مدرك،ص207