بازگشت

گروه: دعا و زيارات
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:امام زمان (ع)
موضوع فرعي:غيبت حضرت مهدي (ع )
سؤال:بـا ايـن هـمـه عـلاقـه اي كه از جانب ارادتمندان امام زمان عليه السلام اظهار مي شود ,چرا باز آن حضرت از ديدگان پنهان است ؟
جواب:

قـانـون عرضه و تقاضا حكم مي كند كه به همان نسبت كه تقاضا موجود است , عرضه نيزبر همان پايه باشد . چـون در غـيـر ايـن صـورت , نظام زندگي به هم مي خورد و تعادل از ميان مي رود , و در نتيجه آشفتگي پديد مي آيد . چنانكه مي دانيم , سالها بود كه پيشوايان اسلام در دسترس مسلمانان بودند و مردم را دعوت به راه راست و دين حق مي نمودند . بـه اعـتـراف دوسـت و دشمن , پيشوايان از خاندان پيغمبر - يعني ائمه طاهرين عليهم السلام , از امـيرمومنان گرفته تا امام حسن عسكري - در تمام صفات برجسته انساني وفضائل عاليه اسلامي بهترين افراد امت اسلام و برترين مردم عصر خود بودند . مـع الـوصـف به شهادت تاريخ , طي دو و نيم قرن بعد از رحلت پيامبر خاتم صلي اللّه عليه و آله , تـمام آن رهبران عاليقدر از صحنه سياست اسلام كنار گذاشته شدند , تاآنجا كه هرگاه اقدام به راهنمائي مردم غافل نمودند , با شدت عمل و زندان و كشته شدن مواجه گشتند . اين موضوع بقدري روشن است كه ما را از هرگونه توضيح بيشتري بي نياز مي گرداند . خـداونـد تـعـالـي , يازده شخصيت بي نظير - كه جانشينان شايسته پيامبر اسلام بودند -بمنظور رهبري جامعه انساني به جهان عرضه داشت , ولي بهيچ وجه , اين عرضه هماهنگ با تقاضا نبود . روي ايـن اصل , چه بهتر كه آخرين فرد آنان , براي مدتي طولاني از نظرها غائب گردد و به مردم جهان عرضه نشود , تا بدينگونه حس تقاضاي چنين پيشواي عاليمقامي در مردم گيتي پديد آيد , و در آن زمان كه زمينه مساعدگرديد , خداوند متعال وجود او را عرضه داشته و در اختيار تقاضا كنندگان بگذارد . نـكـتـه جـالب اينجاست كه در بسياري از روايات اسلامي , از انتظار فرج و آمادگي مردم براي ظـهـور امـام زمـان صلوات اللّه عليه سخن به ميان آمده , و ازآنان كه پيوسته در انتظار آمدن آن حضرت هستند , ستايش قابل توجهي به عمل آمده است . مـوضـوع انـتـظـار فرج امام زمان - عجل اللّه تعالي فرجه - چيزي جز همان تقاضاي عمومي براي عرضه داشتن آن وجود مقدس نيست . بعلاوه , چنانكه در تاريخ مذاهب و كتب آسماني - خاصه قرآن مجيد كه بهترين سندزنده و دست نـخـورده تـاريخي و ديني است - مي خوانيم , كليه پيامبراني كه خداونددر طول تاريخ بشر براي هدايت انسانها فرستاده است , هميشه در راه انجام وظيفه مقدس خود با عكس العمل شديد مردم مواجه بودند . مـردم كـوتاه فكر , بر اثر خودسري و فرومايگي , بدون توجه به هدف عالي و مكتب انساني انبياء از روي هـوا پرستي وخودخواهي در مقام آزار و شكنجه و ريشخند پيامبران و رهبران بزرگ آسماني خـودبـرآمـدنـد , تـا جـائيـكـه نمونه اعلاي آنان حضرت رسول اكرم - صلي اللّه عليه و آله -بارها مي فرمود : هيچ پيغمبري مانند من از قوم خود آزار نديده است . ادامه اين تصادم و كشمكش سرانجام بقيمت زندان رفتن و تبعيد و آسيب ديدن پيامبران تمام شد . و بيشتر آنان , جان عزيز خود را هم در اين راه پر خطر ازدست دادند , با وجود اين , خداوند مهربان بـراي اتمام حجت , نعمت وجود آنهارا از بندگان خود دريغ نداشت و اين فيض همچنان ادامه يافت , ولي سوء رفتار مردم و عكس العمل ناهنجار آنان از حد گذشت , و كار بجائي رسيد كه لازم شد بشريت عكس العمل نافرماني و ستيزه جوئي و هوا پرستي خود را ببيند . و بعبارت روشن تر ,جريمه عمل خود را بپردازد . نـحـوه عـمل , در تمام ادوار يكسان بوده است , به اين معني كه سلسله پيامبران وائمه طاهرين - صـلوات اللّه عليهم اجمعين - همه يك هدف را مي پيمودند , و يك برنامه داشتند , و جالب اين كه عكس العملها نيز يكنواخت بوده است . بـا در نـظـر گـرفـتن اين جهات بايد گفت : بگذاريد بشر خودخواه و خيره سر , با غيبت طولاني آخـريـن بـرگـزيـده خـدا , گـذشته را به يادآورد , و علت دست نيافتن به آن عزيزمهربان را در واكنشي كه خود نشان داده , جستجو كند . آنگاه زماني كه از هر جهت زمينه فراهم شد , اوضاع جهان مساعد گرديد , مردم از همه جا مايوس شـدنـد و هـمه باهم از دل و جان از خداوند منان طلب رهبر نمودند , پروردگار مهربان , نجات دهـنـده دنـيا را براي اصلاح اساسي جهان آشكار سازد , تا نجات انسانها از بيدادگري وبدبختي و تـرمـيم ويراني ها , كه در غياب آن پيشواي بزرگ جهاني , دامنگير بشريت شده است , آغاز شود , و بوسيله او به تمام مصائب و آلام عمومي پايان دهد , تاسراسر گيتي براي هميشه در صلح و صفا و آرامش كامل بسر برد . اين موضوع در پاره اي از روايات هم ديده مي شود . شـيخ صدوق - دانشمند عالي مقام شيعه - در كتاب علل الشرايع روايت مي كند كه امام محمد بـاقـر عـلـيـه الـسـلام درجـواب مروان انباري راجع به علت غيبت صاحب الامر صلوات اللّه عـلـيه نوشتند : هنگاميكه خداوند , همزيستي مردمي را براي ما ناخوش داشت , ما را ازميان آنها بيرون مي برد (1) . دانـشـمـند مزبور در كتاب ديگر خود معاني الاخبار روايت مي كند كه امام صادق (ع )فرمود : مادام كه ودايع الهي آشكار نشود , قائم او ظهور نخواهد كرد . هـنگاميكه آن مردان مومن و ثابت قدم و فداكار پيدا شدند , او نيز آشكار مي گردد ,و بر دشمنان خدا پيروز گذشته همه را نابود مي كند (2) . بگذاريد وجدانها بيدار گردد . مي دانيم كه زندگي بشر با عواطف و غرائز او بستگي دارد . ايـن غرائز و عواطف ,چنانچه در راه صحيح بكار افتد , قطعا بشر را به راه سعادت و طريق صحيح زندگي سوق مي دهد , كه ما از آن به دينداري و ايمان به خدا و تعاليم آسماني تعبيرمي كنيم . ولـي چـنـانـچه از مسير تعادل منحرف گرديد و در راه هاي غلط و زيان بخش به كار رفت , فرد و اجتماع را دچار مخاطرات و مشكلات خواهد كرد . طغيان عواطف وسركشي غرائز , نظام زندگي را درهم مي ريزد و جامعه انساني را به هرج و مرج وفساد و تباهي و آشوب و نابودي مي كشاند . حكمت بعثت انبياء و برگزيدن امامان عالي مقام از جانب خداوند مهربان هم , جزاين نبوده كه آن مردان بزرگ مي خواستند با تعاليم خردپسند خود , عواطف و غرائزرا مهار كنند و در حال اعتدال قرار دهند . در ايـن حـال , ايـن امـيـال قـلـبـي هـر كدام به ميزان لازم و در مجراي صحيح و معقولي اعمال مي گردد , تا در سايه آن , افراداجتماع با آسايش تن و آرامش خاطر زندگي كنند . ولـي بـشر كه پيوسته در معرض طغيان عواطف و غرائز و نزاع با وجدان سالم خويش است , به اين آساني حاضر نيست به راه بيايد و در برابر تعاليم انبياء و رهبران ديني - كه صددرصد بنفع اوست - گردن بنهد و تسليم گردد . واكـنشهائي كه در برابر تبليغات و نصايح خيرخواهانه انبياء و امامان از خودنشان مي دادند , همان طغيان عواطف و سركشي غرائز بود كه در نتيجه , وجدان واقع بين و عقل سليم آنها را كنار مي زد و از صحنه قضاوت صحيح و تشخيص زشت و زيباو حق و باطل خارج مي ساخت . روي اين جهات , پيامبران الهي كه مي ديدند با همه سعي و كوششي كه در راه هدايت بشر مبذول مـي دارنـد , وجـدان خـفـتـه آنـان بـر اثر طغيان عواطف و سركشي غرائز بيدارنمي گردد , و به راهـنـمـائي هاي آنها ترتيب اثر نمي دهند , آخرين چاره را در اين مي ديدند كه جامعه را بحال خود واگذارند و مدتي از ميان آنها بيرون بروند . باشدكه توده سركش و مردم هوا پرست با احساس تنهائي و بي سرپرستي , درباره روش وسرنوشت خـود تـجديد نظر كنند , و با فراغت بيشتر و فرصت بهتري , وجدان خفته شان بيدار شود و در جو مناسبي پي به هدفهاي نوراني انبياء و مكتب عالي خدا پرستي آنها ببرند . در قـرآن مـجـيد مي خوانيم كه چون حضرت ابراهيم خليل , قهرمان توحيد , از راهنمائي قوم بت تراش و بت پرست خود مايوس گشت , و با تهديد و عكس العمل شديد آنهامواجه گرديد , فرمود : و اعتزلكم و ما تدعون من دون اللّه وادعوا ربي (3) . من از شما و آنچه غير از خدا مي خوانيد , كناره مي گيرم و خداي خود رامي خوانم . حضرت ابراهيم با اين منطق از ميان كلدانيان بيرون آمد , و به شهر حران شام رفت . مردم حران هم مشرك بودند و آفتاب و ماه و ستاره مي پرستيدند . ابـراهـيـم عليه السلام در آنجا نيز وجدان خواب گرفته آنها را با منطق الهي خود بيدار كرد ,و در جـريـان ايمان به خداي يكتا گذاشت و گفت : اني وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين (4) . من رو بسوي خدائي آورده ام كه آسمانها و زمين را آفريد , من پيرو دين حنيف خداوند يكتايم و از مشركان نيستم . سپس از آن شهر رهسپار فلسطين شد . بـطـوريـكـه در تـاريـخ مـي خـوانيم , با رفتن ابراهيم از آن دو نقطه , مردم به وجدان خفته خود بازگشتند . سـپـس بـا بـيداري وجدان و فرونشستن طغيان عواطف خويش , به ياد تبليغات و راهنمائي هاي سودمند آن حضرت افتادند . و از همين رهگذر , تعداد قابل ملاحظه اي در غياب وي به خداي يگانه ايمان آوردند . همچنين در سوره يونس مي خوانيم كه چون حضرت يونس , قوم سركش خود را دعوت به دين خـدا نـمـود و نپذيرفتند , آنها را تهديد كرد كه سركشي شما , از طرف خداوندبدون عكس العمل نـمـي مـانـد , و بـزودي عـذاب الـهـي - كه واكنش رفتار ناپسند شماست -مي رسد و همه را فرا مي گيرد . و چون بازهم گوش نكردند , از ميان قوم بيرون رفت وآنها را به حال خود گذاشت . با رفتن و ناپديد شدن يونس و ديدن علائم عذاب , قوم به خود آمدند و سخنان او رابياد آوردند . و با بيداري وجدان , توبه كردند و عذاب هم نازل نگرديد 0000اينك مي گوئيم : خداوند سبحان , طي ده هـا قـرن براي هدايت افكار و بيداري وجدانهاي بشر و تعديل عواطف و غرائز آنها , رهبراني شايسته برانگيخت . ولي بشر خيره سر ,دست از خودسري هاي خود برنداشت . و اگـر عكس العمل موافقي هم نشان داد , نسبت به زحمات انبياء و پيشوايان خود , بسيار ناچيز و بي ارزش بود . بـنـابـر ايـن بـگـذاريـدآخـريـن بيدار كننده وجدانهاي بشري - مهدي موعود صلوات اللّه عليه - مـدتـي طـولانـي از دسـترس بشر خارج گردد , تا همين غيبت طولاني و كناره گيري آن وجود مقدس ,وجدانها را از خواب گران بيدار كند , و در غياب وي آنچنان استعداد و آمادگي پيدا كند , تـا هنگامي كه از هر نظر شايستگي يافتند , آن پيشواي غائب باز گردد ,و جهان را پر از عدل و داد كند , چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد . مردم در غيبت امام , آزمايش مي شوند . يكي ديگر از علل غيبت امام زمان عليه السلام اين است كه : اگر آن پيشواي عالي قدرمانند پدران بـزرگوارش آشكار بود و در دسترس همگان قرار داشت , آنطور كه بايد ,دوست و دشمن شناخته نمي شدند . ولـي بـا غـيـبت آن حضرت , دوستان حقيقي و دشمنان واقعي بخوبي شناخته مي شوند , و ميزان دوستي و دشمني آنها كاملا معلوم مي گردد . اين معني طي بسياري از روايات معتبر شيعه بما رسيده است . قسمتي از آن را دركتابهاي غيبت نعماني و غيبت شيخ طوسي مي خوانيم . امـام بـاقـر عليه السلام مي فرمايد : غيبت قائم ما آنقدر به طول مي انجامد تا مردم كاملا آزمايش شوند , و آلودگي برطرف گردد , و پاكي باقي بماند (5) . و امـام صـادق عـلـيه السلام فرمود : قائم موعود بسوي شما بازگشت نمي كند , مگر بعداز آنكه مردم ( بواسطه طول غيبت ) از آمدن او مايوس گردند . نه . بخدا نمي آيد ,مگر آنكه نيك و بد شما از يكديگر جدا شوند . نه . بخدا او نمي آيد , مگر وقتي كه پاك و خالص شويد . نه . بخدا نمي آيد , مگر بعد از آنكه افراد شقي و سعادتمندشناخته شوند (6) . آخرين نماينده خدا بايد محفوظ بماند . نـكـته ديگري كه در روايات مهدي موعود زياد ديده مي شود , اين است كه چون دشمنان اهل بيت متوجه شدند امام يازدهم فرزند خردسالي دارد , درصدد گرفتن و كشتن وي برآمدند . خداوند هم آن حضرت را از سوء قصد دشمنان نجات داد . مـمكن است بگويند : آن روز خلفاي عباسي مخالف آنحضرت بودند , ولي بعد از سقوط آنها وادوار بعدي , چرا آشكار نشد ؟ . مي گوئيم : مگر طرز فكرمخالفان شيعه نسبت به معتقدات آنها , تاكنون فرق كرده است ؟ . بطور قطع اگر امروز آن حضرت آشكار شود , اكثريت مسلمانان فقط به عنوان اينكه وي امام شيعه و مـردي از خـانـدان پـيغمبر است , با وي بمخالفت برخواهند خاست و همان خطري كه از ناحيه خلفاي عباسي متوجه آن حضرت بود , با شدت بيشتري خودنمائي خواه